جامه پوش: دانش ما از لباس در ایران باستان عمدتا از ترسیم تصویری بر نقش های برجسته سنگ، فلز کاری (از جمله ضرب سکه)، نقوش مهر و موم، و از حدود قرن دوم میلادی و نقاشی های دیواری نشات می گیرد.
اطلاعات پراکنده و اپیزودیک است و با خانواده های حاکم، ارتش، خدایان و گاهی کشیش ها ارتباط دارد؛ ترسیم زنان (حتی الهه زن) نادر است. پارچه و لباس های ایلامی (2750-653 ق.م) در اوج شکوفایی امپراطوری ایلام، منطقه شرق بین النهرین به آسیای مرکزی و پاکستان را کنترل می کرد، اما بعد از سال 1100 قبل از میلاد، نفوذ سیاسی امپراطوری کاهش یافت.
مهر و موم های سیلندر اولیه ایلامی نشان می دهند که مردان ریش دار (احتمالا شاهزادگان یا کشیش ها) با دامن های چند لایه، نوار های چرمی و یا پوستینه شبیه به آن هایی که در مجسمه های تندیس های خاصی از ماری (شهر باستانی سوریه) دیده می شوند و لوح های گلی نشان می دهند که پشم و کتان به اراضی همسایه صادر شده اند.
چند مهر (حدود 2200-1600 قبل از میلاد) شامل چهره های زن است که دامن مشابه اما شیاردار تر و کامل تر دارند. اما یک مجسمه برنزی (که اکنون در موزه لوور است) ملکه Napirasu (1333 پیش از میلاد) در شوش، که با یک پیراهن از روی سینه مورب با آستین بلند, یک دامن بلند به شکل زنگ با نوار های عریض به دور کمر و پایین سمت چپ, و یک حاشیه عمیق (احتمالا پشم گوسفند) را در اطراف لبه دارد، پیدا شده است.
نقش برجسته های سنگی بعد از ایلام (به عنوان مثال کوه فراه، حدود ۸۰۰ قبل از میلاد مسیح)، اگرچه به طور جدی فرسایش یافته است، اما نشانگر لباس های آستین بلند، که طول آن ها تا مچ پا میرسد و با یقه هایی افتاده که شانه ها را پوشانده بود، می باشد.
منسوجات و جامه هخامنشیان
خانواده هخامنشیان ایران بر ماد های شمال غربی ایران غلبه کردند و زمین هایی را که از بالکان تا کوه های تیان شان در آسیای مرکزی و چین کشیده شده بود را تا زمان نابودی اسکندر بزرگ تصرف کردند.
تخت جمشید (پرسپولیس)، پایتخت تشریفاتی، بیشتر شواهد تصویری لباس را در اختیار شما قرار می دهد؛ افکار محققانه ای در مورد این که آیا جزئیات مربوط به گنجینه موجود در Oxus (موزه بریتانیا) و لباس های باقی مانده از دیگر سایت های آسیای میانه مانند پازیریک باید به عنوان لباس ایرانی- هخامنشی یا آسیای میانه در نظر گرفته شود، وجود دارد.
نقوش برجسته پرسپولیس و کاشی کاری های شوش (لوور) هیچ چیز از لباس های زنانه و کودکانه را نشان نمی دهند بلکه دو لباس مردانه متمایز را نشان می دهند: لباس “مادین” شلوار های بلند را که در چکمه های مچی قرار دارد، یک تونیک زیر زانو، و کت آستین بلند (کاندیس) روی شانه ها، و یک کلاه بلند و شیار دار که توسط نوار فلزی محصور شده است و لباس “پارسی” یك دامن تا مچ پا، یقه ای با چهار چین بزرگ در آرنج، و یك كلاه بلند و پوسته پوسته (احتمالا از جنس پر و یا لایی های تشک مانند).
این لباس اخیرا بحث هایی را برانگیخته است. با رد نظریه ای از دهه 1930 مبنی بر اینکه این پوشاک از یک مستطیل پارچه ای ساخته نشده و روی شانه ها طراحی می شده و کمربند هایی برای تشکیل لبه های پارچه ای به کار رفته؛ آنا روس برای ساخت پیچیده دو قطعه جداگانه استدلال کرد: یک شنل به پهنای پشت با یک درج مثلثی در آرنج چهار چین در آستین ایجاد می کند و دامن ساری مانند با نوار های پارچه ای آویزان در قسمت جلویی ، پشت و طرفین شکل می گیرد.
دو دهه بعد ، P. Beck (1972) ساختار دیگری را بر اساس دو طول متصل به شانه، که هر دو به طور متفاوتی برش خورده اند، برای تولید منحنی ها و لبه های آستین های مشخص، پیشنهاد کرد. هیچ یک از نظریه ها کاملاً رضایت بخش در مورد دامن نیستند، همانطور که در مورد چهره های تفصیلی شرح داده شده است. در دادگاه ، موهای مردانه از پشت گوش تا شانه ، محکم پیچیده و پوشیده شده بود ، در حالی که ریش ها (که احتمالاً نادرست بود) با دقت در حلقه ها قرار می گرفتند، و در ردیف هایی منقطع، فر خورده بودند.
جاده های مختلف ابریشم که از آسیا عبور می کردند در دوره پارتی رونق یافتند و ابریشم چینی را برای تعویض با اسب، پشم و کتان به غرب آوردند. پنبه، در زمان کوتاهی شاید در شرق ایران پرورش داده می شد اما از شرق آفریقا و مناطق خلیج فارس در دسترس قرار می گرفت.
بیشتر اطلاعات مفصل درباره لباس از این دوره از هنر تصویری از شهر های باستانی Palmyra، Dura، Hatra و Nimrud Dag و همچنین از مناطق مرکزی آسیای میانه مانند سوریه باستان، عراق باستان و آناتولی قدیم جمع آوری شده است- اما متخصصان مدرن در این مناطق اغلب چنین لباس هایی را به عنوان لباس “ملی” به جای لباس “امپراطوری” ارزیابی می کنند.
بیشتر بخوانید:
مردان با درجه بالا بلوز با کمر و یا نیمه ران با آستین های بلند و تنگ به تن داشتند، با این حال مجسمه های Palmyran، یک پارچه پیچیده شده، حلقه دار و گره دار را نشان می دهند. روش های مختلفی برای چفت کردن تونیک، احتمالا اشاره به تفاوت ها در رتبه، وضعیت، یا شاید، دفتر وجود داشتند: دهانه پهن مورب در سمت چپ، یقه گرد و عریض، یقه مربعی و یقه باز گردن تا پایین شانه چپ قرار داشت.
پیراهن گاهی چین های سنگین پرده مانندی داشت که یک پیش بند U شکل را تشکیل می داد و یک ژاکت آستین بلند، و باریک، روی این پیراهن پوشیده شده بود. شلوار گشاد، که اغلب طراحی می شد در وسط ساق پا گرد آمده بود، و یا در قوزک پا یا داخل چکمه های بلندی که به ساق پا می رسید، جمع شده بودند.
یک نوار ابریشمی بلند روی شانه چپ که در بعضی از تصاویر روی صورت نشان داده می شد، ممکن است نشانگر لباس کشیش باشد. با توجه به پوشش سر، خدایان، پادشاهان و ژنرال ها (مانند آن هایی که در Hatra و Nimrud Dag هستند) با کلاه های بلند با یک نمای جلو ی باریک نشان داده شده اند که تزئیناتی با ” “مروارید” بر روی آن ها قرار دارد.
اطلاعات مربوط به پوشش زنانه کم است. گفته می شود که کیتون یونانی الهام بخش لباس Palmyran است، اما پیراهن بانوان در تزئینات دیواری دوران هخامنشیان نشانگر لباسی تنگ با یک یقه باز یا نیمه بسته، که با یک سری مواد اضافی روی نوار دور سینه آن تزئین شده است. زیر این یک دامن پلیسه و بلند پوشیده شده بود و یک شمایل یا خرقه سفید بلند و پهن، شانه ها را پوشانده بود یا روی بازو ها می افتاد.
پارچه ها و جامه های دوره ساسانیان
از قرن پنجم، پنبه ایران به همراه لنین و پشم به چین صادر می شد. در تاریخ امپراتوری چین، کرم های ابریشم در سال ۴۱۹ قبل از میلاد به آسیای میانه قاچاق می شد ، اما تاریخ عرب و شعر ایرانی نشان می دهد که صنعت کشاورزی در سرزمین های ساسانی حدود سال ۳۰۰ قبل میلاد تاسیس شده است.
فناوری بافندگی ترسیمی از سرزمین های شرقی مدیترانه شناخته می شد، اما بیشتر پارچه های کتانی هنوز در دستگاه بافندگی کوتاه ساخته شده بودند. بافت فرشینه (شکاف) و بافت جامه جناغی ترکیبی به ترتیب مربوط به پارچه های پشمی ساسانی و پارچه های ابریشمی هستند.
منبت کاری های سنگی در نزدیکی شیراز پادشاهی را در نیم تنه چسبان، که شاید از چرم قالبی، همراه با شلوار تمام قد یا تکه های دارای موهای بلند موج دار از پوست گوسفند و یا پارچه بسیار ریز نشان می دهد. در اواسط قرن چهارم، یک پیش بند بلند مانند تونیک، که به قسمت پایینی ران می رسید، پوشیده شده بود، و بعضی از ظرف های نقره بعد ها، نوع دیگری از پیراهن ها را با گوشه های نوک تیز به تصویر می کشند.
در اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن هفتم- بسته به تاریخ حکاکی در طاق بستان، لباس سلطنتی یک پیراهن آستین بلند با بلوز ابریشمی بلند پوشیده شده بود و یا با شکل ها و یا لایه های نازک تکه دوزی تزیین شده بود. کمربند های لباس آویز هایی داشتند که وضعیت اجتماعی را نشان می دادند (تعداد بیشتر، درجه بالاتر).
یک ردیف دوتایی جلوی وسط لباس، گردن، دکمه ها و لبه های صاف را تزئین کرده بودند. در زیر آن شلوار گشاد پوشیده شده بود و پوتین های نرم با روبان بلندی بسته شده بود. هر شاه دارای یک تاج متمایز بود که اغلب شامل یک “بالن” بزرگ (احتمالا مو) بود، در حالی که شاهزادگان و ژنرال ها کلاه های بلند با یک منحنی Phrygian کوچک داشتند که به یک پرنده یا سر حیوانات منتهی می شد و یا با یک نماد برجسته به سبک خاص تزیین شده بود. الهه زرتشتی ، آناهیتا و سرگرمی های دربار بیشترین اطلاعات را در مورد لباس زنانه ارائه می دهند.
در اواخر قرن سوم میلادی، در نقش رستم، آناهیتا یک ردای بلند تا قوزک پا با چین های واضحی کشیده شده و کمربند روبانی خزی روی آن بسته شده، به تن دارد. با این حال، در طاق بستان، که حداقل ۱۵۰ سال بعد حکاکی شده بود، ردای بلند آستین دار او و یک کت آستین بلند (احتمالا حالت افتاده) روی شانه های وی را می پوشاند.
آرایش موی بلند و آویز دار او بیشتر از آن چیزی است که نوازندگان زن در مواقع شکار انجام می دادند. بر روی فلزات دوره ساسانیان، رقاصان زن برای ردای بلندی که تا ران آن ها می رسد، جلب توجه می کنند. در تصویر نادر بانوان سلطنتی، این لباس شبیه آن هایی که آناهیتا بر تن داشته است، می باشد، در حالی که کودکان نسخه های مینیاتوری از این اثر سلطنتی را می پوشیدند.
در دوران ساسانیان آیین زرتشتی به طور رسمی ارتقا یافت و لباس کشیشی زرتشتی احتمالاً در این دوره رسمیت یافت. مقررات مذهبی مربوط به کمربند پشم بره کوستی (کمربند) و sandra نخی (پیراهن)، که توسط تمامی مومنان بزرگسال پوشیده می شد، احتمالا در طول این دوره تدوین شده اند.
امپراتوری ساسانی
ساسانیان یک امپراطوری را تقریبا در مرزهای تعیین شده توسط هخامنشیان، با پایتخت تیسفون، به وجود آوردند. ساسانیان برای احیاء سنت های ایرانی و از بین بردن نفوذ فرهنگی یونانی به طور آگاهانه تلاش کردند. حاکمیت آن ها با تمرکز قابل توجه، برنامه ریزی شهری جاه طلبانه، توسعه کشاورزی، و پیشرفت های فناوری مشخص می شد.
حاکمان ساسانی لقب شاهنشاه (پادشاه پادشاهان) را به عنوان حاکمیت بر بسیاری از حاکمان خرده خرد ، معروف به شاهراه ها به تصویب رساندند. مورخان بر این باورند که جامعه به چهار دسته تقسیم شده است: کشیش ها، جنگجویان، منشیان و مردم عادی. شاهزادگان خانواده، فرمانروایان کوچک، ملاکان بزرگ، و کشیشان در کنار هم یک طبقه ممتاز را تشکیل می دادند، و به نظر می رسید که نظام اجتماعی نسبتا سخت است. حاکمیت ساسانی و سیستم طبقه بندی اجتماعی توسط زرتشت تقویت شد که به آیین دولتی تبدیل گردید. مذهب زرتشتی بسیار قدرتمند بود. رئیس طبقه کاهنان، موبد، همراه با فرمانده نظامی، اوران سپهبد، و رئیس تشریفات اداری، در زمره مردان بزرگ دولت بودند. رم با پایتخت خود در قسطنطنیه، یونان را به عنوان دشمن اصلی ایران غربی جایگزین کرده بود، و خصومت بین این دو امپراطوری مکرر بود.
شاپور اول (۲۴۰ – ۲۷۲ ق م)، پسر و جانشین اردشیر، نبرد های موفقی را علیه رومیان به راه انداخت و در سال ۲۶۰ پس از میلاد مسیح حتی امپراتوری والرین را اسیر کرد. او بین سال های ۲۶۰ تا ۲۶۳ پس از میلاد پیروزی خود را به اورناتوس و متحد روم از دست داده بود.
شاپور دوم (که بین ۳۰۹ – ۳۷۹ بعد از میلاد حکومت کرد)، در سه جنگ متوالی با رومیان، سرزمین های از دست رفته را دوباره به دست آورد. یک نقش برجسته سنگی در نقش رستم، پیروزی شاپور را بر والرین امپراتور روم را به تصویر می کشد و همچنین تصویر فیلیپ خسرو اول عربی (۵۳۱ م) که به نام انوشیروان عادل نیز معروف است و از حاکمان مشهور ساسانی است را نشان می دهد.
او نظام مالیاتی را اصلاح کرد و ارتش و بوروکراسی را تجدید کرد، و ارتش را به حکومت مرکزی نزدیک تر کرد تا به حاکمان محلی. سلطنت او شاهد ظهور دیگان (لفظا به معنای حاکمان روستا)، اشراف کوچک زمین دار بود که بعد ها ستون فقرات مدیریت ایالتی و سیستم جمع آوری مالیات ساسانیان شدند.
خسرو یک سازنده بزرگ بود که پایتخت خود را ارتقا داد، شهر های جدید را تأسیس کرده و ساختمان های جدیدی نیز بنا کرد. او کانال ها را بازسازی می کرد و مزارعی را که در جنگ ها از بین رفته بود، از نو بازسازی کرد.
او استحکامات قوی در گذرگاه های مرزی ساخت و قبایل را به دقت در شهر های انتخاب شده ای در مرز مستقر کرد تا آن ها بتوانند به عنوان نگهبانان دولت در برابر مهاجمان عمل کنند. ژوستینین به عنوان رشوه برای حفظ صلح ، ۴۴۰،۰۰۰ قطعه طلا به او پرداخت ، اما به نظر می رسد او مردی بوده است که از ثمره های صلح لذت می برد و دلیلی برای ادامه جنگ بی معنی نمی دید.
او نسبت به همه مذاهب پایبند بود، هر چند که او فرمان داد آیین زرتشتی مذهب رسمی دولتی باشد، اما هنگامی که یکی از پسران او مسیحی شد، وی بی جهت آشفته نبود. تحت نظارت او، بسیاری از کتاب ها از هند آورده شدند و به پهلوی ترجمه شدند. برخی از آن ها بعدا وارد ادبیات جهان اسلام شدند.
دوره سلطنت خسرو دوم (۱۳۸۰ – ۶۲۸) با شکوه و زرق و برق و اسراف دربار مشخص شد. در اواخر دوران فرمان روایی او، قدرت وی کاهش یافت. در نبرد مجدد با بیزانس ها، از پیروزی های ابتدایی بهره مند شد، دمشق را تسخیر کرد، و صلیب مقدس را در اورشلیم تصرف کرد. اما حملات هراکلیوس، امپراتور بیزانس نیروهای دشمن را به خاک ساسانی آورد.
در بهار ۶۳۳ پس از میلاد، نوه خسرو به نام یزدگرد بر تخت سلطنت نشست و در همان سال نخستین اسکادران عرب اولین تاخت و تاز خود را به خاک ایران آغاز کردند. سال های جنگ هم بیزانسی ها و هم ایرانی ها را خسته کرد. ساسانیان با کاهش قدرت اقتصادی، مالیات های سنگین، ناآرامی های مذهبی، طبقه بندی اجتماعی سفت و سخت، قدرت فزاینده حکومت ملاکان و جابجایی سریع فرمانروایان، تضعیف شدند.
این عوامل تهاجم اعراب را در قرن هفتم تسهیل کردند. این آغاز یک پایان بود. یزدگرد فردی بود که در اختیار مشاوران خود قرار گرفته و قادر نبود کشوری بزرگ را متحد کند که به چندین سلطنت کوچک فئودالی تبدیل شده و در حال فروریختن بود. رم یک تهدید بود. این تهدید ناشی از ارتش های منظم خالد بن ولید بود که زمانی یکی از یاران برگزیده محمد بود و اکنون پس از مرگ حضرت محمد، به رهبری ارتش عرب منصوب گردیده بود.
زیبایی نهفته در تاریخچه صنعت نساجی ایران
تاریخ نساجی ایران، تاریخچه ثبت شده تمدن در عصر مدرن ایران به هزاره سوم پیش از میلاد باز می گردد و تولید نساجی آن ها حتی قدیمی تر می باشد. این منطقه که بین دریای خزر در شمال و خلیج فارس در جنوب واقع شده ، اکنون به عنوان منطقه تجاری و مرکز فرهنگی هزار ساله شکل گرفته است.
این کشور شاهد ظهور و سقوط بسیاری از سلسله های ضعیف، قدرت ها، و تاثیرات گوناگون آن ها بوده ، که همگی نشانه های فرهنگی متمایزی را در هنر این منطقه به جای گذاشته اند، که به منسوجات ایران یک نگاه و تاریخ منحصر به فرد می بخشد و تکرار آن غیر ممکن است. در این مقاله، نگاهی به چند نمونه از منسوجات ایرانی در مجموعه Nazmiyal خواهیم انداخت و بافت فرهنگی و اهمیت آن ها را بررسی خواهیم کرد.
پارچه عتیقه ایرانی (قرن ۱۷ میلادی)
این پارچه گلدوزی شده در قرن هفدهم، در اوج امپراتوری صفوی در ایران، بافته شد. دوره صفویه از نظر مورخان به عنوان یک زمان با شکوه برای ایجاد آثار هنری در منطقه به حساب می آید، چرا که حاکمان این سلسله مبالغ هنگفتی را برای غنی سازی فرهنگی و کار های صنعتی تحت حمایت دولت اختصاص داده اند.
دوره صفویه در آغاز سده ۱۶ میلادی در ایران آغاز شد. حاکمان صفوی توانستند سرزمین های مختلف ایران را متحد کنند و قدرت خود را با ایجاد ساختار های نظامی و سیاسی جدید در منطقه تقویت کنند. در نتیجه، یک فرهنگ یکپارچه با سبک خاص معماری، کار هنری و صنایع دستی ایجاد شد.
منسوجات و پارچه های بازمانده از این دوره به عنوان بخشی از درخشان ترین گلدوزی ها و فرش های تاریخ این منطقه محسوب می شوند. بسیاری از آن ها گلدار به همراه درختان نمادین سرو و گیاهان بوته ای می باشند، در حالی که برخی دیگر دارای تصویر انسان هستند و به بینندگان نظریه ای اجمالی در مورد لباس و سبک زندگی ایرانیان قرن شانزدهم و هفدهم می دهند.
نساجی ایجاد شده در این دوره زمانی به عنوان پارچه های تزیینی و هم به عنوان پوشاک مورد استفاده قرار می گرفت. ثبت شده که اعضای ثروتمند دادگاه سلسله صفوی به لباس های ابریشم و گلدوزی شده که متعلق به آن ها بوده افتخار می کردند، و نوشته می شود شاه طهماسب اول (۱۵۱۴ – ۷۶) تا پنجاه بار در روز لباس خود را عوض می کرده است.
منسوجات ابریشم عتیقه ایرانی ( اواسط قرن ۱۹ میلادی)
با اینکه سلسله صفوی به عنوان یکی از بزرگ ترین سلسله های تاریخ ایران در نظر گرفته می شود، اما در اواسط قرن ۱۸، بیش از یک دوره از هفت درگیری عمده و پنج دهه جنگ، که زندگی مردم منطقه را به آشفتگی کشانده بود، سقوط کرد. به همین دلیل، خلق آثار هنری در قرن ۱۸ کاهش یافت، اگرچه نساجی هنوز در مقیاس کوچک تر وجود داشت.
در آغاز قرن نوزدهم، یک خانواده حاکم جدید، قاجار ها، به قدرت رسید. این خانواده وظیفه بازسازی یک امپراطوری را داشت که بر اثر جنگ داخلی و نا آرامی ویران شده بود و در آن زمان یکی از اعضای سفارت فرانسه به ایران لقب “قبرستان وسیع” داده بود. خانواده قاجار به منظور اینکه خود را به عنوان حاکم مسلم منطقه پرآشوب تاسیس کنند، تصویر خود را به دقت در نظر گرفتند تا شبیه به رهبران عالی رتبه پیشین، از تزئینات قصر های مجلل گرفته، تا جامه های فاخر و مزین به جواهر، باشند.
حاکمیت این سلسله که تا سال ۱۹۲۵ ادامه داشت، در استفاده از هنر به عنوان تبلیغات برای تثبیت قدرت خود بسیار عالی بودند. دادگاه عالی قاجاریه به خاطر نشان دادن ثروت خود، بسیاری از خیاطان ماهر را استخدام کرد و تولیدات صنعت نساجی ایران یک بار دیگر به اوج شکوفایی و جزئیات عجیب و غریب دست یافت. اگرچه خیاطان در دادگاه ها اشتغال داشتند، بافندگی و گلدوزی هنوز یک صنعت روستایی در منطقه بود، و قرارداد ها به بافندگان ماهر مختلف در شهرهایی مانند کرمان، اصفهان، تبریز و کاشان اختصاص داشت.
در طول قرن نوزدهم بیشتر منسوجات در ایران به صورت محلی فروخته می شدند. در حالی که اروپای غربی به طور فزاینده ای علاقمند به دست آوردن قلمرو در خاورمیانه بود، این علاقه به خرید محصولات نهایی از منطقه تا پایان قرن بیستم بیشتر دوام نیاورد. مسئله مهم این گرایش روسیه بود، که از آغاز قرن نوزدهم وارد کننده اصلی کالا ها و منسوجات ایرانی بوده است. بازار روسیه برای ایکات پارسی و ترمه، به افزایش تقاضا از اوایل دهه ۱۸۰۰ ادامه داد.
سرازیر شدن پارچه های ساخت کارخانجات اروپایی در ایران، از دهه ۱۸۴۰ به صنعت نساجی ایران آسیب زیادی وارد کرد، زیرا آن ها بسیار ارزان تر از پارچه های ساخت ایران بودند، اما می توانستند با همان الگو هایی که با سلیقه ایرانیان مطابقت داشتند، چاپ شوند. پادشاهان مالیات واردات زیادی را بر روی کالا های اروپایی به منظور کمک به صنعت نساجی ایران وضع کردند، اما برای مدتی به نظر می رسید که صنعت نساجی ایران در این منطقه هرگز از واردات کالا های ارزان قیمت اروپایی بهبود نیابد.
اوضاع زمانی بدتر شد که قحطی شدید در اواخر قرن نوزدهم یک سوم جمعیت سرزمین پارس جنوبی را کشت و ۲۸۴ کارگاه نساجی در اصفهان به تعطیل شدند. به نظر می رسید که این منطقه برای بقا به واردات اروپایی متکی شده است.
پالتو ی قشقایی ایران (قرن ۲۰ میلادی)
با اینکه صنعت نساجی در ایران در پایان قرن نوزدهم ضربه محکمی خورد، اما بافندگی و گلدوزی هنوز صنایع دستی مورد توجه بودند و پارچه ها و پوشاک ایرانی لوکس هنوز با تقاضای بالایی از سوی ایرانی هایی مواجه بودند که توانایی پرداخت و خرید آنها را داشتند. این پالتو مثالی از یک چنین لباس تجملی است.
آرخالق ها فقط توسط ثروتمند ترین اعضای جامعه استفاده می شدند و با جزئیات کاملاً دقیق مانند نخ های فلزی، گلدوزی شده بودند. آستین های بلند این پالتو به مچ دست با بند، دکمه یا باز و آویزان در دو طرف پوشیده شده بود. آستین ها برای مدتی کوتاه بافته می شدند تا بتواند به پوشنده لباس اجازه دهد دست هایش را در میان آن ها پنهان کند، که نشانه ای از احترام در حضور یک مقام عالی رتبه بود.
از قضا، اگرچه صنعت منسوجات ایرانی در حال کاهش بود، سلیقه اروپایی برای فرش های ایرانی و قالیچه ایرانی در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم افزایش یافت و صادرات به اروپا و آمریکا به طور ثابت افزایش یافت. علی رغم سابقه آشفته ایران، نمیتوان این موضوع را انکار کرد که منسوجات منطقه برخی از زیباترین و ظریف ترین منسوجات جهان هستند.
وضعیت صنعت نساجی در ایران
تولیدات نساجی در ایران به هزاره دهم پیش از میلاد باز می گردد و عمده ای از بافندگان ایران، به درستی تحت عنوان شاهکار هایی مورد ستایش قرار گرفته اند. اولین کارخانه سبک اروپایی در ایران در دهه ۱۸۵۰ تاسیس شد و جزء اولین موسسات این کشور بودند که از فناوری های نوین استفاده کردند.
در قرن نوزدهم بیشتر تقاضای ایران برای منسوجات از طریق واردات به طور عمده از هند، که انواع زیادی از پارچه های پنبه ای تولید می کرد، بود. همچنین مقداری از broadcloth (نوعی لباس تمام پشم با تار فاستونی) برای بازار هدف بالا وجود داشت. به دلیل دسترسی گسترده مواد خام (ابریشم، پنبه، پشم، کتان) در ایران، ریسندگی، کش بافی، و بافندگی تقریبا اشتغال جهانی را شکل دادند.
با این حال، در طول قرن نوزدهم بیشتر صنعت نساجی داخلی ایران ابتدا به آرامی و بعد به سرعت از بین رفت، زیرا نمی توانست با واردات ارزان تر هند و اروپا (به ویژه بریتانیا و روسیه) رقابت کند. برای جلوگیری از این حمله، تلاش هایی برای معرفی کارخانه های نساجی مدرن صورت گرفت که واردات را توسعه می دادند.
در سال ۱۸۵۰، کارخانه نخ ریسی و بافندگی به ترتیب در کاشان و تهران ساخته شد؛ و در سال ۱۸۵۹، یک کارخانه نخ ریسی در تهران ساخته شد. با کمبود تکنسین ها و یک زیر ساخت فنی، ایران وابسته به واردات این منابع بود که به هزینه های سرمایه گذاری می افزودند. این اولین تلاش الگویی برای بخش تولید اقتصاد را ایجاد کرد که طی ۱۵۰ سال آینده با جایگزینی واردات، واردات فناوری و تکنسین ها و یارانه دولت مشخص می شود.
کارخانه های نساجی اولیه به دلیل معاهده ترکمنچای (۱۸۲۸) نمی توانستند از حمایت دولت بهره مند شوند. این قرارداد تعرفه واردات یکنواخت ۵ درصد را اعمال کرد و بدین ترتیب به طور موثر مانع از حمایت ایران از صنایع در حال پیدایش خود از طریق موانع بالای تعرفه وارداتی شد.
در نهایت، در دهه ۱۹۲۰ میلادی، ایران با شرکای تجاری خود، توافقنامه های اقتصادی جدیدی را مورد بررسی قرار داد و کارخانجات نساجی و دیگر شرکت های دولتی بلافاصله از طریق تعرفه های گمرکی و موانع غیر تعرفه ای از حمایت دولت برخوردار شدند. در حالی که این تلاش های اولیه، شکست های هزینه بر بودند، کارخانه تولید روغن ابریشم که توسط امین علی زربین 1884 تاسیس شده بود موفقیت آمیز بود.
دیگر کارخانه های نساجی ابریشم موفق، مشابه کارخانه روسیه ای در Birihkadeh گیلان بود که در اواسط دهه ۱۸۸۰ ساخته شد و کارخانه های نخ ریسی که توسط حاج علی نقی کاشانی و حاج رحیم آقای قزوینی به ترتیب در سال ۱۹۰۲ در سمنان و در سال ۱۹۰۸ در تبریز ساخته شد.
بین سال های ۱۹۳۱ و ۱۹۳۸ حداقل ۲۹ کارخانه نساجی با مقیاس بزرگ توسط دولت و سرمایه گذاران خصوصی تامین می شد. مرکز صنعت نساجی ایران در اصفهان با هشت کارگاه (۵،۳۷۲ کارگر) و به دنبال آن یزد با دو کارگاه (۱،۰۷۴ کارگر) و کرمان (۶۹۶ کارگران)و ساری (کارگران ۳،۳۹۶) با یک کارگاه تشکیل شدند. صنایع کش بافی و جوراب بافی، تمیزکاری پشم، پاکسازی پنبه، و دیگر صنایع وابسته به نساجی نیز ظرفیت و نیروی کار خود را افزایش داده اند.
در دهه ۱۹۳۰، ۳۲ کارخانه جوراب بافی (۱،۵۸۴ کارگر) و ۱۲ کارخانه کوچک تمیز کننده پشم (۲۲۵ کارگر) تاسیس شدند. بیشتر صنعت پاکسازی پنبه که در ابتدای قرن بیستم رشد کرده بود، در خراسان، منطقه اصلی تولید پنبه، واقع شده است. تا سال ۱۹۳۱، ایران ۲۶ کارخانه نساجی داشت که متوسط نیروی کار آن شامل ۲۵ کارگر در هر کارخانه بود. تا ۱۹۴۰، تعداد کارخانه های نخ ریسی به ۷۶ کارخانه (۱۵۰۰ کارگر) افزایش یافته است. سرمایه خصوصی بر توسعه صنعت نساجی متمرکز بود.
پیش از راه اندازی نخستین برنامه توسعه، کارخانه های نساجی دولتی، کارخانه های نساجی بهشهر در قائمشهر، کارخانه ابریشم چالوس و کارخانه فرآوری جوت نیز در قائم شهر بودند. در سال ۱۹۴۰، کارخانجات نساجی مدرن، ۲۴،۵۰۰ کارگر را استخدام کردند، در حالی که بیست سال پیش از آن تنها ۱۰۰۰ کارگر در این صنعت فعال بودند.
در سال ۱۹۴۸ این کارخانجات هنوز مشغول به کار بودند. ۲۶ کارخانه بافندگی و نخ ریسی با ۱۸۸،۰۰۰ دوک نخ ریسی دارای تولید ۱۰ هزار و ۸۰۰ تن در سال بودند. تجهیزات تمام کارخانه های نساجی نیاز به تعمیرات و تعویض داشتند، و بنابراین بهره وری پایین بود. کش باف و نخ پنبه وارد شدند و همچنین الیاف پنبه ای و پشمی برای ایجاد تار و پود توسط صنعت فرش مورد استفاده قرار گرفتند.
در سال ۱۹۴۹، تولید داخلی صنعت نساجی، بیش از ۵۵ درصد تولید آن توسط دست بود، تنها ۴۰ درصد از تقاضای ملی را برآورده کرد. در همین زمان، سی هزار بافنده دستی نتوانستند با واردات رقابت کنند و بیکار شدند، که در نتیجه بر استخدام حدود ۱۲۰،۰۰۰ کارگر تاثیر منفی گذاشت.
پس از جنگ جهانی دوم، دولت متوجه شد که نیاز به تعمیر و نوسازی کارخانه های قدیمی و توسعه کارخانه های نساجی جدید دارد. بنابراین سرمایه گذاری خصوصی و عمومی را ترویج داد. هزینه های تولید کارخانه، به دلیل سربار زیاد، عدم تعمیر و نگهداری، تجهیزات خراب، و مدیریت ضعیف، بالا بود و منجر به بهره وری کم شد.
فروش نساجی پس از سال ۱۹۵۰ به دلیل تجدید فعالیت اقتصادی به اوج خود رسید. تقاضای داخلی برای پارچه های ارزان قیمت زیاد بود، ولی قسمت بالای بازار نبود. بین سال های ۱۹۴۵ و ۱۹۵۸، مصرف دو برابر شده بود در حالی که ظرفیت تنها با یک سوم افزایش داشت. این صنعت که تحت فشار پر هزینه و روش های تولید ناکارآمد بود، نه می توانست با واردات ارزان رقابت کند و نه تقاضای رو به افزایش را برآورده سازد؛ و عرضه پنبه همیشه کافی نبود.
سود آوری تولید منسوجات با قیمت های بالا ناشی از محدودیت های وارداتی افزایش یافت. علاوه بر این، در دسترس بودن ارز خارجی، امکان خرید فناوری مدرن را فراهم آورد که با افزایش بهره وری نیروی کار و کاهش نیاز سرمایه و هزینه مواد اولیه، به سودآوری بیشتری کمک کرد.
کارخانه های خصوصی دارای مشکلاتی بودند که با شرکت های جدید تر و دولتی رقابت می کردند. اولی فنآوری خود را ارتقا نداده بودند و برخی از آن ها مجبور به تعطیلی شدند. علاوه بر این، کارخانه های جدید مجاز به اخراج کارگران اضافی بودند، در حالی که کارگاههای قدیمی اینگونه نبودند. در نتیجه، لایحه جدید دست مزد به میزان ۳۵ تا ۵۰ درصد کم تر از لایحه قدیمی بود.
با این حال، در سال ۱۹۵۷، ۴۰ درصد از کل تولیدات توسط بافندگان دستی تولید شد که حدود ۷۰ درصد نیروی کار صنعت را به کار گرفت. شرکت های کوچک تر و هنرمندانی که قادر به خرید فنآوری مدرن نبودند، از فشار سود به دست آمده رنج می بردند. قیمت های پایین تر منجر به افزایش تقاضا گردید که به نوبه خود باعث توسعه صنعتی شد.
در سال ۱۹۵۵، ۵۱ شرکت تولید کننده نساجی وجود داشت که ۴۱ تن از آن ها تولیداتشان بر پایه محصولات پنبه ای بود. تعداد کل دوک ها ۳۷۰،۰۰۰ (۹۰ درصد پنبه) بود و ۵،۰۰۰ دستگاه بافندگی و کش بافی (۸۵ درصد پنبه) وجود داشت. در سال ۱۹۵۹، خروجی این بخش حدود ۲۰۰ میلیون متر بود، که بیش از ۶۰ درصد آن توسط ۲۶ کارخانه مدرن تولید می شد.
ریسندگی و بافندگی پشم در اصفهان و تبریز متمرکز بود و کارگاه همچنان به تولید مواد ارزان قیمت برای لباس، پتو، و یونیفورم ارتش ادامه می دادند. همچنین مقداری تولید مواد مصنوعی ارزان برای لباس و حجاب زنان نیز وجود داشت که بر فروش محصولات ابریشمی بافته شده تاثیر منفی گذاشت.
این صنعت تا سال ۱۹۶۱ به رشد خود ادامه داد. بین سال های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۲ تعداد دوک ها تقریبا دو برابر شد و شمار ماشین های نساجی تقریبا سه برابر. در سال ۱۹۶۱، رکود اقتصادی باعث کاهش تقاضا شد که کم تر از عرضه بود؛ بسیاری از کارخانجات بسته شدند و این صنعت از دولت خواست تا واردات منسوجات را ممنوع کند. بین سال های ۱۹۶۲ و ۱۹۶۶، دولت سرمایه گذاری های خارجی را ممنوع کرد.
به دلیل ظرفیت بیش از حد، این صنعت به دنبال صادرات بود و در سال ۱۹۷۲, توانست ۶ درصد از مجموع تولید منسوجات پنبه ای را صادر کند. ممنوعیت واردات در سال ۱۹۶۹، هنگامی که افزایش درآمد منجر به افزایش تقاضا گردید، برداشته شد.
در سال ۱۹۷۲، تعداد دوک ها به ۹۰۰,۰۰۰ و ماشین بافندگی و کش بافی ۱۷۰۰۰۰ رسید که منجر به استخدام ۱۴۵,۰۰۰ کارگر شد و نیروی کاری که در سال ۱۹۶۲ به کار گرفته شده بود را دو برابر کرد. صنعت پوشاک ۷۰ هزار کارگر را در سال ۱۹۷۵ به کار گرفت. در دهه ۱۹۷۰ تورم بیش از حد اقتصاد تاثیری منفی بر رقابت این صنعت داشت.
همانطور که دستمزد ها بشدت افزایش می یافت، این صنعت کارگر محور از هزینه های بالای تولید رنج می برد. افزایش تقاضای داخلی، رقابت را کاهش داد، که تنها تا حدی با کاهش تعرفه های واردات به کاهش شدید قیمت، و با برداشتن موقتی محدودیت های واردات به منظور رسیدگی به کمبود مواد خام و محصولات نهایی، احیا شد.
با این حال، این صنعت به دلیل تقاضای بالای داخلی و پشتیبانی قوی دولت، به رشد خود ادامه داد. در سال ۱۹۷۹، صنعت نساجی نسبت به سال ۱۹۶۹ با رقابت کمتری روبرو بود. در سال ۱۹۸۰، تعداد دوک ها ۱.۴ میلیون و تعداد ماشین بافندگی و کش بافی ۳۵,۰۰۰ بود. این رشد، دستاورد بزرگی حساب می شد، زیرا صنعت از مدیریت ضعیف و تخصص فنی محدودی رنج می برد- به طور خلاصه، محدود به منابع بود- گرچه اغلب خصوصی بودند. پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، کارخانجات ملی بزرگ تر شدند و بین سال های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ دولت سیستم کنترل قیمت را بر صنعت تحمیل کرد.
از آنجا که همه ورودی ها در قیمت های یارانه ای عرضه می شدند، این صنعت توانست سطح تولیدی قبلی خود را حفظ کند. در طول این دوره، صنایع نساجی داخلی با مشکلات فراوانی از قبیل تجهیزات قدیمی، فقدان قطعات یدکی، ناتوانی در واردات قطعات مورد نیاز و مواد خام و نیز مشکلات کارگری مواجه شدند.
سرمایه گذاری های جدید وجود نداشتند و هیچ طرحی برای توسعه آن اجرا نشد. بعد از سال ۱۹۸۸، کنترل قیمت و سوبسید های ورودی کاهش یافتند و باعث کاهش قیمت و افت خروجی شدند. این وضعیت با منسوجات ارزان آسیایی که از طریق منطقه آزاد تجاری کیش وارد می شد، تشدید شد، که علی رغم تعرفه های بالای واردات، همچنان رقابتی باقی ماند.
پس از انقلاب اسلامی و ملی سازی بیشتر بخش صنعتی، به دلیل عدم تمایل سرمایه گذاران خصوصی، سرمایه گذاری کافی صورت نگرفت. همچنین، دولت بر این باور بود که ظرفیت موجود برای برآورده کردن تقاضای داخلی کافی است. بین سال های ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۳، ظرفیت تولید رشد یافت.
این صنعت به طور کامل وابسته به واردات ماشین آلات و فنآوری بود که توسعه آن به دلیل محدودیت های ارز خارجی، محدود می شد. سپس دولت برای تاسیس دو شرکت، جهت مونتاژ ماشین های نخ ریسی، سرمایه گذاری کرد؛ اما این تصمیم تنها شکل مشکل را تغییر داد، چرا که این شرکت های مونتاژ نیز به تبادل ارز خارجی نیاز داشتند. پس از بیش از یک قرن، تولید نساجی صنعتی ایران هنوز رقابتی نبود، با این که از تولید داخلی، پشم و نیروی کار ارزان، هر چند کمی آموزش دیده، بهره مند بود.
در دهه ۱۹۹۰، به دلیل افزایش درآمد و اقدامات محافظتی شدیدتر، بازده افزایش یافت. در سال ۱۹۹۳ تعداد دوک ها ۱.۵ میلیون و تعداد دستگاه های بافندگی و کش بافی ۴۰،۰۰۰ عدد بود. تخمین زده شده است که حدود ۴۲۰ کارگر، یعنی ۳۰ درصد از کل نیروی کار صنعتی، در صنعت نساجی کار می کنند.
اغلب کارگران در کارگاه های خانگی کار می کردند که شامل کارگاه های بدون مجوز برای فرش دست باف و مغازه های کوچک خیاطی می شد. تولید پارچه و پوشاک صنعتی با نیروی کار حدود ۱۵۰۰۰۰ نفر، بزرگ ترین کارفرما در میان دیگر صنعت ها بود.
اقلام اصلی نساجی، پتو، فرش دست باف، فرش ماشینی، بافت های متفاوت پشم، و همچنین پارچه و پوشاک می باشند. در سال های ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹، ۳۰ کارخانه پتو تولید می کردند، اما ظرفیت تولید آن ها به ۱۵.۵ میلیون پتو رسید که نشانگر پتانسیل صادرات بود.
بین سال های ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۳، میانگین بازده سالانه فرش های ماشینی به ۷ / ۷ میلیون متر مربع، و میزان سرژه (کج راه) و نمد تا ۲۲.۵ میلیون متر مربع، بسیار کم تر از میزان تقاضا ۱۲۲.۵ میلیون متر مربع برآورد شده برای سال ۲۰۰۰ بود. ایران دارای یک صنعت قوی تولید پارچه کج راه است، ۲۱ کارخانه تولید شده در این زمینه، ۴۳ میلیون متر مربع در سال تولید می کنند.
بین سال های ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۳، تولید سالانه به میزان قابل توجهی کاهش یافت، اما تلاش هایی برای معکوس کردن این روند و حتی تبدیل شدن به یک کشور صادر کننده سرژه صورت گرفت. تخمین زده شد که بین سال های ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۷، حدود ۵۵ میلیون قطعه پارچه در ایران تولید شد.
بسیاری از کارگاه ها مجوز های رسمی وزارت صنعت و معادن را دارند، اما تعداد زیادی کارگاه های بدون مجوز وجود دارند که مقدار زیادی از پوشاک را تولید می کنند. در سال های ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷، ایران ۱۹،۳۱۲ تن پوشاک به ارزش ۲۱۰ میلیون دلار صادر کرد. هزینه های پایین کار یک مزیت رقابتی برای این بخش فراهم کرده است. از جمله دیگر اقلام نساجی تولید شده در ایران، لباس بافتنی دست باف مهم ترین و برجسته ترین محصول جهت صادرات در آینده است.
صنعت نساجی اغلب پارچه را به طور کامل یا جزئی از پنبه تولید می کند و که منبع آن پنبه تولید شده داخلی می باشد. تولید پنبه تا پایان سال ۱۹۷۵ افزایش یافت و در آن زمان تولید به ۷۱۶،۰۰۰ تن پنبه غیر ضروری رسید. پس از آن، تولید به دلیل مداخله دولت و قیمت پایین برای پنبه کاهش یافته است. این روند از طریق فروپاشی املاک بزرگ و مکانیزه شده پنبه پس از سال ۱۹۷۹ تسریع یافت.
تولید پنبه به شدت افت کرده و به میزان ۲۰۴،۰۰۰ تن در سال ۱۹۸۱ کاهش یافت و دولت را مجبور کرد تا صادرات پنبه را ممنوع کند. با این وجود، تولید پنبه همچنان رو به کاهش بود و ایران حتی مجبور بود پنبه وارد کند، در حالی که قیمت نخ پنبه افزایش می یافت. با این حال، به دلیل اقدامات اصلاحی دولت، تولید از آن زمان در حال رشد بوده است.
در سال ۱۹۹۳، قیمت پنبه در سراسر جهان افزایش داشته و مشوقی برای تولید بیشتر در ایران شد. در سال ۱۹۹۵، تولید پنبه کوبیده شده به ۱۵۰۰۰۰ تن در سال افزایش یافت و در سال ۱۹۹۷ تولید به ۵۹۸،۰۰۰ تن رسید که در آن ۳۵۰۰۰ تن آن صادر شد. اخیرا صادرات پنبه کاهش یافت و در سال ۲۰۰۲ تنها ۳،۲۰۰ تن صادر شد.
ایران همچنین الیاف سلولزی (به عنوان مثال، ویسکوز) را وارد می کند، اگر چه ظرفیت تولید الیاف مصنوعی نیز وجود دارد. با این حال، صنعت پتروشیمی هنوز به اندازه کافی توسعه نیافته است تا صنعت الیاف مصنوعی را حفظ کند. بنابراین، صنعت الیاف به واردات وابسته است و در دسترس بودن ارز برای مبادله خارجی، توسعه آن را محدود می کند.
سرمایه گذاری در صنعت پتروشیمی این وضعیت را از طریق کاهش وابستگی به واردات الیاف مصنوعی تغییر داده است. این امر به هر دو صنعت اجازه می دهد که در حال حاضر با ظرفیت های بالا تر نسبت به گذشته کار کنند.
اگر چه تولید پشم ایران بسیار بالا است، اما اغلب تولیدات آن توسط صنعت فرش دست باف استفاده می شود و ایران برای تولید پارچه پشمی از پشم با کیفیت پایین وارداتی استفاده می کند. ایران ۱۰۲ کارگاه تولیدی پنبه دارد که هر سال ۲۴،۰۰۰ تن نخ پشمی تولید می کند؛ صنعت خانگی یک مقدار برابر تولید می کند.
فرش های دست باف، بعد از پسته، مهم ترین اقلام صادراتی غیر نفتی ایران هستند. در سال های ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹، ایران فرش های دست باف خود را به ارزش ۵۷۰ میلیون دلار صادر کرد. با این حال، در سال های اخیر، صادرات فرش دست باف ایران به دلیل رقابت شدید کشور های دیگر کاهش یافته است.
ایران جمعیت بز کوهی بالایی دارد که آن را تبدیل به یکی از بزرگ ترین تولید کنندگان کشمیر (ترمه) کرده است: حدود ۱۵۰۰ تن از کل تولید جهان در حدود ۸۰۰۰ تن. با این حال، تا همین اواخر، ایران امکانات مناسبی برای فرآوری کشمیر نداشت و به همین دلیل تمامی پشم نرم را به شکل خام صادر می کرد.
این به منزله از دست دادن میزان قابل توجهی از درآمد بوده، چرا که ایران می تواند ده برابر بیشتر از آنچه در حال حاضر با صادرات کشمیر پشمی (۹۹ درصد از پشم خالص) انجام می دهد، درآمد داشته باشد. اگر قادر به تولید نخ ابریشم بود، درآمد آن ۱۰ درصد افزایش می یافت. این مبلغ می تواند از طریق تولید لباس های ترکه دو برابر شود. در چند سال گذشته، سرمایه گذاری برای ثبت این ارزش افزوده شده است. شرکت ایرانی کشمیر بزرگ ترین مرکز تمیزکاری پشم و پشم شویی ایران است.
برای حمل محموله های صادراتی از کیسه های دو لایه، کیسه های تک لایه برای تجارت داخل کشور و بسته های دست دوم برای مصالح ضخیم، به خصوص زغال استفاده می شد. بیشتر جوت با عرض ۱۴۰ سانتی متر بافته و به قطعاتی با طول ۱۰۰ سانتی متر برش داده و سپس به شکل کیسه های ۷۰ سانتی متر عرض و طول ۱۰۰ سانتی متر مربع دوخته می شدند.
کیسه در رشت حدود ۷۵۰ گرم وزن داشت و آنهایی که در ساری بافته می شدند در حدود ۸۰۰ گرم بودند. اکثر جوت ها در اطراف رشت رشد کردند، اگرچه تلاش برای رشد آن در اطراف دزفول نیز صورت گرفت. همچنین مقداری واردات جوت و پارچه های ژرژت بافته شده از هند نیز وارد می شد. دو کارخانه جوت در حال تولید بودند.
اولین کارخانه خصوصی در رشت بود که ماشین آلات مدرن اسکاتلندی با ۲۱۰۰ دوک و ۸۰ دستگاه بافندگی داشت. این کارخانه در دو شیفت ۸ ساعته کار می کند و می تواند ۴.۵ میلیون متر پارچه در سال تولید کند و از ۳،۰۰۰ تن الیاف استفاده کند. کارخانه دولتی ساری که به ماشین های مدرن اسکاتلندی مجهز بود، ۱،۲۸۰ دوک و ۶۰ دستگاه بافندگی داشت و ۳ میلیون متر پارچه تولید می کرد.
هر دو آن ها ۴۰۰۰ کیلوگرم نخ و طناب تولید می کردند. هر دو کارگاه وضع خوبی داشتند، اما نیازمند تعمیرات بودند. برای تاسیس کارخانه کوچک و مالکیت خصوصی با ۳۰ دستگاه بافندگی در دزفول برنامه ریزی صورت گرفت. تا سال ۱۹۷۳، تولید جوت به طور متوسط ۴۰۰۰ تن در سال رسید، به اندازه ای که خودکفایی تولید را تضمین می کرد.
از سال ۱۹۷۳ تولید به میانگین ۱۰۰۰ تن در سال کاهش یافت در حالی که تقاضا رو به افزایش بود. چهار واحد نخ ریسی و بافندگی وجود دارند که جوت تولید می کنند و بیش از ۴۰ سال قدمت دارند. آن ها از لحاظ اقتصادی و صنعتی از وضعیت مطلوب برخوردار نیستند. ظرفیت اسمی آن ها ۲۸،۵۰۰ تن است. در میان دیگر تولیدات آنها نخ جوت و کیسه دیده می شود، اما مواد اولیه از خارج وارد می شوند. مصرف داخلی محصولات جوت که بیشتر آن ها وارداتی هستند، به ۸۵۰۰۰ تن در سال می رسد.
طبق کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل متحد در طول سال های ۱۹۹۶ و ۱۹۹۸ متوسط واردات سالانه ایران به ۵۳،۸۰۰ تن رسید که ۵.۳ درصد کل تجارت جهانی در جوت را نشان می داد. به تازگی در سال ۲۰۰۲ ، ایران از صنعت جوت خود در برابر واردات از طریق محدودیت قوانین وارداتی، حمایت کرد.
ایران همچنین مقدار قابل توجهی ابریشم تولید می کند که همه آن ها در کارگاه های بافندگی فرش خود و در اطراف قم، اصفهان، کاشان و نایین واقع شده اند. کارخانه چالوس در سال ۱۹۵۸ بسته شد. در دهه ۱۹۶۰، مجددا راه اندازی شد و به ۷،۳۴۴ دوک و ۲۲۰ دستگاه بافندگی مجهز شد.
این شرکت در سال ۱۹۷۰ بیش از ۵۰۰،۰۰۰ متر پارچه تولید کرد که بیش از دو برابر تقاضای داخلی بود. در سال ۲۰۰۰، تولید به ۸۰۰ تن رسید. در نوامبر ۲۰۰۳، تنها کارخانه نخ ابریشم در ایران، در صومعه سرا در نزدیکی رشت، به علت صادرات غیر قانونی نخ ابریشم ارزان، تعطیل شد. با این حال، کارخانه قبلا به مدت سه سال وضعیت قرمز بوده است.
با توجه به آمار وزارت صنایع و معادن، بازده کلی صنعت نساجی ایران (۷۰۰۰ واحد نساجی) ۶.۵ درصد از ارزش افزوده، ۷.۸ درصد از تولیدات صنعتی ملی، ۳/۱۹ درصد اشتغال و ۱۰ درصد صادرات صنعتی را تشکیل می دهد. در سال های ۱۹۹۵ و ۲۰۰۰، الیاف مصنوعی و الیاف سلولزی بازیافتی به ترتیب ۱.۲ و ۱.۵ درصد واردات بودند؛ تمام محصولات نساجی دیگر که آماری از آن ها در دسترس است کم تر از ۱ درصد کل واردات را تشکیل می دهند. در سال ۱۹۹۹، مقداری لباس (۰.۲ درصد) صادر شد.
در سال ۲۰۰۱، تولید پارچه تا ۳۰ درصد افزایش یافت، اما صادرات تا ۱۵ درصد به ۲۲۰ میلیون دلار افزایش یافت و در سال ۲۰۰۲، حتی تا ۴۵ درصد افزایش داشت. دولت برای جبران این وضعیت امیدوار است که صنعت نساجی ایران را از طریق سرمایه گذاری های مشترک با شرکت های خارجی در ژاپن، آلمان، چین و کره جنوبی نوسازی کند که بیشتر از طریق گسترش وام های کم بهره به شرکت های خصوصی نساجی ایران برای خرید تجهیزات مورد نیاز، مواد اولیه و تخصص فنی است. دولت ۵۰۰ میلیون دلار برای وام های ترجیحی به منظور مدرنیزه کردن صنعت نساجی خود در ایران فراهم کرد.
در جولای ۲۰۰۲، اعلام شد که ۳۱ کارخانه نساجی به بخش خصوصی واگذار می شود؛ اقدامی که با سیاست رسمی خصوصی سازی کل صنعت نساجی، جهت رقابتی تر شدن در بازار جهانی، صورت گرفت. فشار بازار جهانی پیش از این احساس می شد، زیرا در سال ۲۰۰۰ حدود دو میلیون متر پارچه به طور غیرقانونی وارد ایران شده بود. در عین حال، دولت همچنان به سرمایه گذاری در ظرفیت های جدید دولتی ادامه داد. در ماه اوت سال ۲۰۰۳، بزرگ ترین کارخانه نساجی در ایران در شهر فرمهین، نزدیک به اراک گشایش یافت که ظرفیت تولید ۸۰۰۰ تن در سال دارد.
در حال حاضر صنایع نساجی ایران با مشکلات عدیده ای همچون کمبود نقدینگی و کمبود ارز خارجی برای واردات مواد خام و قطعات یدکی مواجه هستند؛ ماشین آلات کهنه و فرسوده به دلیل عدم امکان نوسازی خطوط تولید، افزایش دستمزد ها؛ و در نهایت، ناکارآمدی صنعت.
نه تنها نخ های داخلی ، بلکه کالاهایی که برای تامین نیاز داخلی پوشاک با قیمت پایین به دلیل قدرت خرید کم نیز وارد می شوند از کیفیت پایین برخوردار هستند؛ به نحوی که محصول نهایی نیز به همین ترتیب از کیفیت پایین برخوردار است. صادرکنندگان بزرگ، به خصوص در رابطه با مشکلات مبادلات خارجی و عدم وجود مقررات فعال و کافی دولت، با مشکلات کلان اقتصادی مواجه هستند.
البته این واقعیت غیر قابل انکار است که تحریم صنعت نساجی ایران در رشد و بلوغ آن مزایای فراوانی نیز داشته است از جمله خودکفایی بیش از پیش و افزایش تولیدات دانش بنیان و بهینه سازی فرایندهای تولید و ایجاد زیرساخت های صادرات توسط دولت به منظور افزایش سهم ایران از این بازار جهانی که تاثیرات مثبت کوتاه مدت و بلندمدت زیادی بر بهبود و رشد اقتصادی ایران خواهد داشت.