جامه پوش: اغلب اشیای تاریخی که در کندوکاوهای باستانشناسی کشف شدهاند، دارای تاریخچهای انحصاری در حوزه ادبیات هستند که درک و دریافت همین بخش، خود نیازمند دانش، مطالعات و بررسیهای تاریخی است.
بخش اعظمی از تاریخ پوشاک ایران نیز از جستارهایی در متون نسخ تاریخی و سفرنامهها استخراج شده و در پی تحقیقات اسنادی به انجام رسیده، بازتابی از تاریخ ادبیات ایران را در این پژوهشها شاهد هستیم.
اما یکی از نکات مهم در این مسیر، تسلط تاریخنگاران و یا خوانندگان نسخ تاریخی بر ادبیات تاریخ پوشاک است که بر مبنای آن میتوان با سرعت بیشتری به درک و دریافت درباره محتوای متون برجایمانده دستیافت.
از همین رو و در این مجال، بر اساس نیاز مخاطبان به اشراف بر معانی واژگان موجود در کتب تاریخی، تعدادی از این کلمات برگرفته از مقاله «شناختی بر منسوجات سامانی در منابع مکتوب» منتشر میشود؛ واژگانی که گاه همردیف با اجزای پوشش و گاه در رسته منسوجات، همچنان در فرهنگ لغت پوشاک کشورمان مورداستفاده قرار میگیرند. (اغلب این معانی از لغتنامه علامه دهخدا استخراج شده است.)
ازار: به آن غوطه، لنگ، قطیفه و تنگه و لنگی هم میگویند. زیر جامه، شلوار، سروال، تنبان و درکل هر چیز که بر پای کشند را ازار مینامند.
اَزرق: یا ارزق لباس، نام خرقه صوفیان است.
پوخای: نام کلاهی است که در روزهای بارانی بر سر میگذارند. نمد یا کلاهی که در بارش میپوشند. کلاه برای حفظ باران. هر چیزی را که به جهت مانع باران پوشند و به آن بارانی نیز گفتهاند.
باشلِق: کلمهای ترکی است یعنی کلاه پیوسته به شنل و یا کلاهی که بر یقه جامهای دوخته شده باشد.
بُرقع: رویبند زنان، شبپوش، روی پوش پرده و حجاب و روبند، نقاب. (فارسیان به معنی مطلق روبند به کار برند.)
بُرنَس: جامه و کلاه پشمین و بزرگی که بیشتر نصاری و ترسایان پوشیده و بر سر میگذارند. جامهای که از پشم سیاه بافند و خیلی کم، سفیدرنگ است و جبهای که سر و بدن را به تمامه میپوشانند. جامهای که کلاه بر سر آن باشد. هر لباسی که سرپوش آن به آن بسته باشد.
بایباف: نوعی پارچه مخصوص لباس زنانه بود. ظاهراً مخفف بای بافت است یعنی بافت بزرگان زیرا بای از القاب ترکان است. امروزه در بخشی از مناطق آسیای میانه، حتی در میان فارسیزبانان تاجیک، بای به معنی ثروتمند و صاحب اموال رواج دارد.
پاتابه، پاتاوه یا پاتوه: پاپیچ یا چیزی که به پا پیچند. پالیک، بادیج.
پایافزار: پاپوش، کفش، موزه و امثال آن.
پیچه: روبند زنان، بافته از موی یال و دم اسب به رنگ سیاه. چیزی مربعمستطیل شکل از موی یال اسب بافته که بعضی زنان بهویژه زنان عرب در گذشته بر روی میانداختند.
پیرهند: پیراهن، پیراهان، جامه نیمتنهای که بپوشند، جبه، جلبات، قصیص.
صدار: پیشبند، پیشدامن، پارچهای مربعمستطیل که از زیر گلو به پایین یا از کمر به پایین بسته و طرفین آن را با بندی به دور گردن یا کمر بندند و هنگام طباخی یا آرایش و جز آن جهت پاکیزه ماندن جامه مورداستفاده قرار میدهند.
جبَّه: نوعی از پیراهن و آن لباسی است بلند و بیآستین که بر روی لباسهای دیگر پوشند.
گوروا: جوراب، گوراب، گوروا.
چادر: خیمه، سایبان، پارچهای که زنان برای پوشانیدن چهره و دستها و سایر اعضا و البسه بر روی همه لباسها پوشند، جامه بیآستین رویین زنان که تمام سر و تن و پای و دست را از نظرها مستور دارد.
چارق: کلمهای ترکی، نوعی از پا افزار و نوعی از کفش صحرائیان، کفش درشت روستائیان، کفشهای روستائیان از پوست انبان که آن را با ریسمانهای کلفت به پای بندند و فقرای روستا پوشند، چاروق، پوزار، پایافزار، پاپوش، چاموش، شم، پالیک.
خرقه: قسمی جامه زیرین که آستری از پوستهای گرانبها دارد مانند خرقه ترمه، خرقه خز، خرقه سنجاب، لته، رگو.
خز: دستاری که از ابریشم تهیه شده باشد.
خفتان: نوعی از جبه و جامه روز جنگ باشد که آن را قزاگند گویند.
دّراعه: جبهای از جنس پشم و جلوباز که بیشتر جامه زاهدان و شیوخ است.
دستار: مرکب از دست و ار، دستمال، شال سر.
دلق: نوعی از پیشبند که درویشان پوشند و مرقع و رنگارنگ و مزین به دانههای تسبیح است.
دوال: چرم، کمربند چرمین.
رانین: شلوار، ران پوش، پوششی خاص از کمر به پایین به دو شاخ و هر شاخه یکی از دو ران را بپوشاند.
ردا: مخفف رداء، بالاپوش، شال و پارچهای که علما و مشایخ بر گردن خود ببندند.
سراول: شلوار، زیر جامه، پایجامه، ازار.
شلوار: مرکب از شل به معنی ران و وار که کلمه از نسبت است، تنبان.
عباء: پوششی از پشم و جلوباز است که روی لباس پوشند.
عصابَه: آنچه بدان بسته شود و سربند و دستار سر، عمامه و مندیل، پیچه بند، پیشانیبند.
عمامه: دستار سر، آنچه بر سر پیچند.
قبا: قباء، جامهای جلوباز است که با دکمه در جلوبسته میشود.
قرطَق: معرب کرته است و آن نیمتنه کوتاهی با آستینهایی تا آرنج بوده است.
قزاکند: زره، جامه جنگ، جامهای که در آستر آن ابریشم و پنبه پر کرده و بهعنوان زره در زمان جنگ میپوشیدهاند.
قلنسوه: کلاه دراز و بلند و نو کدار با اشکال مختلف.
کتان: نام نوعی قماش که آن را از گیاهی به این نام بافته که ساقه آن تا یک متر و نیم رشد میکند و دارای برگهای باریک و گل لاجوردی است و طریقه بافت آن اینگونه است که ساقههای کتان را در آب خیسانده و آن را ریشهریشه نموده و آن رشتههای سفید حاصلشده را میبافند.
کمربند: چیزی را گویند که بر میان بندند. همینطور همیان و کیسهای که زر و سیم در آن میگذاشتند و بر کمر میبستهاند.
کیمخت: نوعی از پوست دباغیشده از کفل اسب و خر که در تهیه کفش به کار میرود.
گریبانی: پیراهنی که دامن و آستین ندارد و آن را بر روی قبا میپوشیدهاند.
لَباده: قسمتی جامه مردانه دراز که بر روی دیگر جامهها پوشیده میشد که همان لباد و لباده است.
مرقع: به معنی جامهای ژنده و پر از رقعه و وصله است، دلق درویشان زیرا که رقعه رقعه و پارهپاره به هم جمع کرده شد.
مسحی: نوعی پاپوش از چرم که همچو جوراب ساق بلند به پا کنند و در بیرون از خانه آن را درون کفش قرار میدهند. این پوشش اکنون نیز در میان میانسالان و مناطق آسیای میانه رواج دارد.
مقنعه: آنچه زنان سر خود را بدان پوشانند.
مندیل: دستار و عمامه، پارچه نادوخته.
موزه: به ترکی چکمه گویند و معرب آن، موزج است. نوعی پایافزار ساقه دار که ساقههای آن تا زانو هم میرسد.
وشاح: کمربند، حمایلی که از بالای شانه چپ بهصورت مورب گذشته و بهطرف راست کمر میآید.