ضرورت تلفیق هنر طراحی پارچه و لباس با ادبیات
جامه پوش: گاه محتوایی برگرفته از برخی تمثیلها، حکایات پندآموز، کلمات قصار یا نغز در قالبی متشکل از انواع و اقسام تصاویر بر زمینه پارچه لباس متجلی میشود یا نگارش عبارت، واژه یا کلمهای نشانی از یک مفهوم عمیق را در ذهن مخاطب تداعی میکند.
مواجهه صددرصدی لباس در مراودات و ارتباطات اجتماعی به عنوان رکن و شرط اساسی زندگی اجتماعی، هر فرد را برای حضور در محافل رسمی و عمومی تبدیل به یک نماد و تابلوی اعلانی کرده است که صرفنظر از خاصیت پوششی آن قادر است بهعنوان یک رسانه پویا و حتی فراتر از یک ابزار رسانه ثابت نصبشده در معابر و محیطهای شهری که معمولاً در نقطهای بدون حرکت قرار داده میشوند، بهعنوان یک رسانه متحرک که از حیث تنوع بصری هم دارای قابلیتهایی است، ایفای نقش کند.
پیشتر پیرامون این قابلیت که میتوان از البسه و پوشاک بهعنوان بستری مناسب بهمنظور معرفی جلوههای فرهنگی، تمدنی یک سرزمین خاص استفاده کرد، سخن به میان رفت اما اینجا با فرض همان تأثیر عمیق لباس در تبلیغ و ترویج یک نماد فرهنگی و تمدنی، پا را فراتر نهاده و از لباس بهعنوان اشتراک نه یک نماد و فرم بلکه عامل معرفی و اشتراک یک محتوای مشخص صحبت میکنیم.
این محتوا گاه برگرفته از برخی تمثیلات، حکایات پندآموز، کلمات قصار و یا نغز در قالبی متشکل از انواع و اقسام تصاویر بر زمینه پارچه به کار رفته در لباس متجلی میشود و یا نگارش عبارت، واژه و یا کلمهای نشانی از یک مفهوم عمیق را در ذهن مخاطب تداعی میکند.
هرچند استفاده ازاینگونه فرم و اشکال تاکنون متداول بوده است و بهویژه در قالب تایپوگرافی و یا نقاشیخط بعضاً شاهد تبلور آن در پارچه برخی منسوجات بودهایم اما باید گفت که بهشرط طراحی اصولی و پرداختن به جنبههای زیبایی شناسانه در گرافیک بهکاررفته در این نقوش، تنوع رنگی در آن، هم میتوان طیف گستردهای از تولیدات پارچه مصرفی در البسه را به این امر اختصاص داد و هم در منظر مخاطب سلیقه سازی کرد و بهجای استفاده مصرفکننده از برخی نقوش موهوم و نامفهوم، فرهنگسازی برای جایگزینی آنها را سرلوحه کار قرار داد.
در زمینه بیان برخی مصادیق فرهنگی و آشنایی با جلوههای تمدنی در قالب اشکال و واژگان در بسیاری از مواقع تکرار موتیفوار نقوش در بافت پارچه تأثیر عمیقی در حک شدن ماندگار آن مفهوم در ذهن مخاطب را به دنبال دارد که البته این امر علاوه بر پیادهسازی طرحهای چشمنواز بر زمینه پارچه، رسالت خود را در آشنایی مخاطب عام و خاص با فرهنگهای غنی نیز میسر خواهد کرد.
تصور کنید که بهجای طرحهای فانتزی و کارتونی که غالباً در پوشش کودک و نوجوان بارنگهای چشمنواز به کار میرود، طراحان و تصویرسازان فعال در حوزه کودک و نوجوان با توسل به ضربالمثلها، قصههای عامیانه و متلهای موجود در ادبیات غنی ایرانی اقدام به طراحی نقوشی کنند که جذابیت لازم را داشته باشد و قابل پیادهسازی در پارچه تولیدی بهمنظور لباس این گروه سنی باشد؛ آنگاه خواهید دید که چنین رویکردی تا چه اندازه کودک و نوجوان را علاقهمند به دانستگی در مورد آن داستان و حکایت کرده و زمینه را برای آشنایی بیشتر با آنها نیز ایجاد میکند.
در مجموع باید گفت تحقق چنین امری نیازمند همافزایی میان دستگاههای سیاستگذار امر فرهنگ و هنر با طراحان و تولیدکنندگانی دارد که تنها با توجیه رونق چرخه اقتصادی حاصل از فروش البسه کودک و نوجوان متوسل به طرحها و نقوشی میشوند که اغلب از محصولات انیمیشن و تولیدات تصویری کودک و نوجوان اقتباسشده بدون آنکه این امر در نظر گرفته شود که تا چه اندازه چنین تبلیغ و ترویج در فرهنگسازی مؤثر بوده و با طراز هنری و فرهنگی ما سنخیت دارد.