پوشاک ایرانیان در گفتههای شاگردان سقراط
جامه پوش: این مقاله با عنوان «بررسی مدارک مربوط به پوشاک ایرانیان و رسیدگی به نوشتهها و نظریات شرقشناسان دراینباره» به قلم زندهیاد جلیل ضیاپور، پژوهشگر تاریخ حوزههای گوناگون فرهنگی و هنری مندرج در پرتال جامع علوم انسانی است که با توجه به جنبه پژوهشی این مکتوب، بازخوانی آن در این مجال خالی از لطف نخواهد بود و امید آن میرود در آینده به عنوان یکی از مراجع تحقیقاتی دانشجویان تاریخ لباس در ایران مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
از روی توجه به حفریات و نظریات باستانشناسان و آگاهی به گذشت تمدنها و مشاهده آثار بازمانده و بررسی آنها، استنباط میشود هنگامیکه مادها به دنبال همزادگان خود (که هر یک به سویی رفته مستقر شده بودند) به فلات ایران وارد شدند، میباید پوشاکی نظیر پوشاک آنان داشته باشند.
این همزادگان (که سکههای تیز خود، سغدیها، پارتیها، زرنکیها، رخجیها، اسگرتیها، ارمنیها کاپادوکیها و دیگران … باید بوده باشند.) همگی در نقوش تخت جمشید ساخته شدهاند و شباهت اساسی پوشاک آنها روشن است.
در نقوش آشوری نیز (که مادها را ساختهاند) این شباهت اساسی پوشاک مشهود است (مگر در استنباط اومستند Olmsted که در تعریف برخی از پوشاک مادها غفلتی مختصر وجود دارد که موجب درنگ و بررسی است).
او مینویسد: (که روی نقشهای آشوری آنها را با مویی کوتاه که نواری سرخ به دور آن بستهاند نقش کردهاند، ورودی پیراهن، یک نیمتنه پوست گوسفند در بر، و یک جفتپا افراز با ساقهی بلند در پا دارند که برای گذشتن از میان سرزمینهای برفی مناسب است).
آنچه روشن است پوستین مادها نیمتنه نیست، بلکه پوستی بلند و بیآستین است که تا به پشت زانویشان رسیده است و آنها بر پشت افکنده دارند و سرشانه و روی بازوان آنان را پوشانده است، و در برخی از هیکلها طرح حلقه آستین کوتاه پیراهن مادی (که تا به آرنج است) از بعد از طرح لبه پوستین بر بازو نمایان است.
دراینباره دیاکونف (ایگور) نظری روشنتر دارد و نوشته است: که مردم ثروتمند، پوست یوزپلنگ و مستمندان پوست گوسفند بکار میبردند. لباس ماننائیان (اقوام پیش از مادها) و دیگر قبایل اتحادیه ماد و خود مادها همینگونه بود، و این رسم یعنی افکندن پوست گوسفند بر شانه تا امروز نیز در میان شبانان کوهستان آذربایجان محفوظ مانده است.
با اینکه نظر دیاکونف درباره پوستین و طرز استنباط او از لحاظ نحوه استفاده مقبول است، در نکات دیگری در هم و مغشوش است.
در ترجمه تاریخ ماد جملهای به این طریق نوشته شده است: زندگی مردم نقاط دوردست غربی (جبال زاگروس) ظاهراً تحت تأثیر رسوم بابلیان قرار گرفته بود. مثلاً در مورد لباس چنین بوده است.
در سمت شرقی جبال مزبور لباسی از لولبیان در هزاره سوم قبل از میلاد میپوشیدند (و از آن اطلاع داریم) معمول بوده است: روی نیمتنه، پیراهن آستین کوتاه (تا زانو) پوستی افکنده بر شانه چپ استوار میساختند و گاهی هم پوست را از زیر کمربند رد میکردند.
در اینجا، مقصود روی جمله (روی نیمتنه، و مفهوم آن: پیراهن آستین کوتاه تا زانو) است، که آیا مقصود نیمتنهای است که پیراهن نامیده شده، یا روی نیمتنه، پیراهن بوده که پوستی بر آن میافکندهاند؟!.
و نکته دیگر، اینکه: نیمتنه پوستی را از زیر کمربند رد میکردهاند یا کمربند را بر روی نیمتنه پوستی میبستهاند؟!
به هر جهت، مطلبی نامفهوم و ضمناً اشتباهآمیز است.
درباره کمربند مادهای نقش آشوری، باید توجه داشت که نظیر آنچه در تخت جمشید (که برای همه آریاییها آمده از شمال ساختهاند) نیست، بلکه شبیه به کمربندهای مردم غرب ماد (خاصه اهالی کیلیکیه- که در تخت جمشید در صف خراجگزاران ساختهشدهاند) است، و چون شالی باریک است که به کمربسته و سر آن را در لای شال فروکرده باشند.
در نقوش آشوری مادها را با کفشهای ساق بلند و بنددار ساختهاند. این کفش شباهت بسیار نزدیک به کفشهای همزادگاهان آنان و همچنین به کفشهای آشوریها دارد، و با آنچه در تحت جمشید برای اشخاص مرسوم به ماد ساختهاند، بهکلی متفاوت است و درواقع باید پذیرفت، کفش مادهای تخت جمشید کفش مناسب سرزمینهای دشتی و هموار است، ولی کفش ساق بلند یا بندهای زیاد از آنِ مناطق کوهستانی و سرزمینهای برقی و سنگلاخی است و این کفش میتواند مربوط به هنگامی باشد که مادها در سرزمینهای قبلی خود بودهاند.
وضعیت این کفش، در بادی امر مبهم است، زیر برخی از کفشهای تقریباً مشابه (که در پاری اقوام دیگر آریائی است) نیز روشنیبخش ساختمان آن و طرز استفاده از آن نیست اما وضع بندکشی آن و ساختمان اساسی آن بهخوبی روشن است. ساقهای این کفش، برحسب نقوش آشوری، اغلب تا بالاتر از زانوان و در زیر دامن است و گاه کوتاه (تا زیر زانو) است و به هر صورت، ساختمان کلی آن عبارت است از : زیرهای دو تخته (نظیر چاروقهای قوچان و مشابه آن در پای مردی هلیتی از ساکنین قدیم ترکیه فعلی).
رویه این کفش کوتاه بوده و از طرفین (پس از گذشتن از روی قوزکهای پا) بلند شده تشکیل ساقرا میدهد، و در جلو (از همان محل رویه کفش) زبانهای بلند (که دو طرف آن به زیر لبههای ساق میرود) تا بالا کشیده میشود.
دو لبه ساق کفش سوراخهایی برای رد کردن بند کفش از پایین تا بالا دارد. بندکشی که در این کفش، گاه بهصورت افقی و گاه زیکزاک و مایل است.
انتهای بند، در پایین بالای زانو چند دور بر روی هم پیچیده شده محکم میگردد.
شبیه این نوع کفش را (با نوک برگشته و جزئی اختلاف) در حسنلو بهصورت ظرفی تزئینی یافتهاند که یادآور چوموش مردم گیلان و آذربایجان است.
چهبسا که این چوموش موجود و مورداستفاده امروز مردم ما (در گیلان و آذربایجان) بازمانده و یادگاری از دوران مادها و پیشینیان آنان بوده باشد.
این نوع کفشهای ساق بلند را (که مناسب مناطق کوهستانی و سرزمینهای جنگلی و بیابانی و سرد است) در تخت جمشید برای مادها نساختهاند و چنانکه دیدهشده کفشهای مادی تخت جمشید، کفشی ساده تا به قوزک پا است و چنان است که (مناسب مناطق گرمسیر و دشتی است) و از این کفش پادشاهان هخامنشی نیز در پا دارند، و بعلاوه، در نقشی مادی (که بر روی ورقهای از طلا حک شده است) نوع دیگری از کفش مادی شناخته میشود که ساق آن از قوزک پا اندکی بالا است و در دوپهلو بهصورت کمانی (که قوس آن پایین است) درآمده و در جلو، بهصورت زبانه کفش شده است، و نواری چون رکاب، از دو پهلوی کفش بالاآمده است و به نواری دیگر (که چون کمبرند دهانه کفش را جمع کرده و در جلوی مچ پا گل گره زده شده است) وصل است.
از روی نقوش آشوری (که مادها را با کفشهای ساق بلند، پوستین و پیراهن آستینکوتاه ساختهاند، و دامن پیراهن تا روی زانو میرسد، و کفش ساق بلند در زیر آن گم است) نمیتوان پی برد که آیا مادها از چگونه شلواری در این پوشاک خود استفاده میکردهاند، و از تک نقشی نیز که به دنبال یک جفت اسب ساختهاند و کفش نیمه ساق بلند به پا دارد و طبعاً میبایست شلوار در آن معلوم باشد، چیزی بهدرستی مفهوم نمیگردد، مگر که با توسل به شلوار مادها در تخت جمشید و رجوع به شلوار آشوریها که در داخل کشفهای نیمه ساق بلند خود کردهاند، بتوان احتمال داد که به هر جهت این مادهای آمده از شمال اگر از میان سرزمینهای برفی و سرد و کوهستانها و بیابانها گذشته و به فلاتی که بعدها نام ایران به آن داده شده، رسیدهاند، میباید شلوار نظیر شلوار همزادگان خود داشته باشند، و بهعلاوه، آن مرد مادی (که او را سوار بر اسب در حال شکار شیر نشان دادهاند) شلواری بپا دارد که نوع شلوار آنان را معرفی میکند، این شلوار، پرچین و گشاد است و یادآور شلوار پارتها است.
و مهری دیگر که به پارسیها نسبت دادهشده است و مردی را در حال شکار گراز مینمایاند نیز شلوار چیندار به پا دارد. همچنین مجسمهای نقرهای (که مردی را ایستاده با ردائی بر دوش و با شلقی بر سر نشان میدهد) شلوار پرچین پوشیده است.
مجسمهای دیگر از طلا مردی را نشان میدهد که ردائی مزین به اشکال حلقوی بر دوش دارد. این مرد نیز شلواری نظیر مرد مجسمه نقرهای دارد. مجسمه شماره 12 دارای 12 سانتیمتر بلندی و شماره 13 دارای 10/7 سانتیمتر بلندی است. طرز طرح چین شلوار مردان این دو مجسمه، یادآور شلوار پارتهاست، وجود شلوار چیندار در این دو مجسمه (که نوشتهاند پارسی هستند ولی به علل فراوان از مادها است) میرساند که مادهای فرمانروای آن زمان علاوه بر شلواری که در تخت جمشید برای آنان ساختهاند (و طرح مهرها و ورقههای طلا آن را مینمایانند) شلوار چیندار نیز داشتهاند.
درباره شلوار راسته مادیها (که عمومیت داشته) و همچنین پیراهن آنها، اومستد را عقیده بر این است که جنس آنها از چرم بوده است و مینویسد: مادیها با پوشیدن لباسهای اصلیتر ایرانی بازشناخته میشوند. بر سرشان کلاه گرد نمدی مایل به جلو با دنباله آویزان روی گردن دارند. یک تزیب(پیراهن) چرمی تنگ آستین دراز که تا بالای زانو میرسیده در بر کردهاند. روی تزیب هنگام آذین شاید جبهای میانداختند. شلوار بلند چرمی و کفش بندداری با نوک برجسته، نشان میدهد که پوشندگان آنها بسیاری از وقت خود را به سواری میگذراندند.
این اظهار اومستند، یادآور گفته ساندانیس به کروسوس در تاریخ هرودوت است: (که چون او به کاپادوکیه لشکر کشید و با امیدواری کامل به شکست دادن کوروش، خراب کردن امپراطوری ایرانیان را در سر میپرورانید) بهعنوان نصیحت به او گفت: آه، پادشاها تو میخواهی بر ضد مردانی بجنگ که شلوارهای چرمی دارند و تمام لباسهایشان چرم است؟
اگر اومستد با به یاد داشتن این خبر، و دیدن نقوش تخت جمشید برای مادها پوشاک چرمی تصور کرده باشد، باید توجه داشت که هرودوت نوشته است: پارسیها این لباس و اسلحه را داشتند: قبائی آستیندار رنگارنگ در بر …. زرهی که حلقههای آهنین آن به فلسهای ماهی شباهت داشت) بر تن …. و شلواری که ساقها را میپوشید در پا ….. مادیها اسلحهشان مانند پارسیها بود چه، اسلحهای که شکلش را بیان کردیم درواقع اسلحه مادی است نه پارسی. (پوشاک باستانی ایرانیان).
گزنفون درباره لباس رزم کوروش نوشته است: اسلحه تمام سپاهیان مانند اسلحه کوروش بود. یعنی قبای ارغوانی رنگ با زرهی بر تن و خودی با پر بر سر داشتند….. و همچنین از قول کوروش نوشته است که گفت: باید برای پارسیهائی که میآیند (آنهایی که در راهند) اسلحه ترتیب داد…. یعنی جوشنی که سینه را بپوشاند و سپری برای …. (پوشاک باستانی ایرانیان)….
استنباط سرپرسی سایکس درباره پوشاک و اسلحه پارسی به نقل از هرودوت چنین است: قبای الوان تنگ آستین درازی در برمیکردند که در آن پولکهایی از آهن مثل فلس ماهی ترتیب داده بودند، و در پا، زیر جامه استعمال میکردند (پوشاک باستانی ایرانیان). و خود اومستد نوشته است: پس از بی مرگان بلندترین پایه را سربازان پارسی دارند که کلاه نمدین و سربند و تزیب آستین دراز رنگارنگ روی زره، با پولکهای آهنین و شلوار بر تن.
پس به استناد مطالبی که شرحش آمد، پوشاک رزمی مادها (که پارسیها از آنان گرفتند) زره فلزی بوده، و اگر پوشاک آنها را به گفته گزنفون (به استناد خبر کروسوس) چرمین فرض کنیم، بدیهی است که آن را برای مواقع جنگ باید تصور کنیم و در زمان صلح آن را بهطور دائم نمیتوانستهاند بپوشند.
نقوش تخت جمشید، دربادی امر، اندیشه چرمی بودن پوشاک را بیدار میکند زیرا در ساخت پوشاک چنان صافی و همواری بکار بردهاند که پارچهای بودن جنس لباسها به یاد نمیآید ( و همچنین است ساخت لباسهای دیگر اقوام و لباس چیندار منتسب به پارسی- هخامنشی).
سنگ تراشان تخت جمشید در طرح لازم بر روی نقوش آنچنان امساک (یا بتوان گفت غفلت) ورزیدهاند که ازلحاظ تشخیص چگونگی پوشاک، مشکلات زیادی برای کنجکاوان امروز پیش آوردهاند. (خاصه چینهای لباسها را اتو شده و موی سر و ریش را مهندسیشده طرح کردهاند و از حالت طبیعی خارجی و تشخیص چگونه پوشاک مشکل است).
با این وصف، نمیتوان پذیرفت که لباس معمول مادی (چه در آن هنگام که فرمانروا بودهاند و در منطقه شمالیتر میزیستهاند و چه در آن زمان که تابع پارسیها و هخامنشیها بودهاند) چرمین بوده باشد، چرا لباس چرمین، اگر برای جنگ است باید بهکفایت خشن و تاب آور باشد (بهنحویکه ضمناً قابلاستفاده و تحرک باشد) و اگر برای مواقع صلح است، باید حداکثر نرمش و انعطافپذیری را دارا باشد تا ازلحاظ راحتی مناسب استراحت، و نیز در مناطق سردسیر یا گرمسیر کارآمد باشد و نخشکد. بهطوریکه نوشتهاند لباس مادها از پارچه (و اغلب پشمین) بوده است که پذیرفتنی است و اگر ساندانیس از پوشاک چرمین صحبت داشته است مقصودش زره چرمین بوده نه پوشاک عادی (که مورداستفاده و اظهارنظر آقای اومستد قرار گرفته است).
آنچه در شلوار مادها موردتوجه است ( به فرض چرمی یا پارچهای بودن) دمپای آن است که در همه نقوش تخت جمشید برای ماد آن را چنان ساختهاند که به نظر میرسد دارای رکابی است که بغلهای کفش را احاطه کرده است ( گو اینکه رکابها در دورههای بعدی مورداستفاده قرارگرفته و چنین به نظر میرسد که رکاب شلوار کفش را احاطه کرده است ولی عجالتاً در دوره مادها- پارسیها و یا هخامنشیها یقین است که صورت رکاب نداشته و طریقه حجاری در تخت جمشید است که این گمان را به یاد میآورد که شلوارها در دم پا دارای رکاباند.
شلوار او نشان نمیدهد که دارای رکاب است، بلکه شلوار در داخل کفش قرار دارد. شاید بتوان فکر کرد این شلوار که چنین استوار در ساق پا ایستاده به علت رکابی باشد که به کف پا بند است ولی تشخیص چنین چیزی از بیرون ممکن نیست، باز نقوش تخت جمشید است که (با سپاس فراوان) در آن باید دید. اگر به آورندگان پیشکشی توجه کنیم، مادها، ضمن پیشکشیهای مختلف شلواری را نیز روی دست دارند که با نهایت تأسف دمپای آن در سنگ خرد شده است. شلواری نیز که اسگردیها برای پیشکشی با خود دارند در محل دم پا خرد شده است. فقط شلوارهای سکههای تیز خود و کاپادوکیها (که پوشاک همگی اقوام نام آمده جز در کلاه یکسان است) ضمن پیشکشی خود شلوار نیز در دست دارند و نشان میدهد که انتهای شلوارشان در دمپا به جورابی سر خود ختم شده و یا به این طریق قضیه رکاب بر دمپاها مبدل به جوراب میشود (و میتوان آن را به کمک گرفت) همه کفشهای مادی که بر روی خود نواری چون رکاب شلوارشان نشان میدهند، جز مغزی تزئینی و نوار دور دهانه کفش نیست.
یکی از نکات دیگر موردبررسی، کلاه مادها است. در نقوش تخت جمشید، برای مادها کلاه ساختهاند ولی در نقوش آشوری برای آنان کلاهی را طرح نکردهاند. آیا مادها فرمانروا، در آن زمان (که میگویند از شمال وارد فلات شدند) مانند همزادگان خود کلاهی نداشتهاند؟ بدیهی است که از سربند و یا کلاهی استفاده میکردند ولی از نوع کلاهی که داشتهاند اثری در نقوش بزرگ (چون نقوش آشوری- که تنها نقوش بزرگی است که مادهای قدیم را نشان میدهد) موجود نیست، جز مجسمههای کوچک و مهرها.
این سربندها که مجسمهها و مهرها مینمایانند (نظیر باشلقهای امروزی مردم کوهپایههای گیلان و آذربایجان میباشد) ( و یادآور کلاه نوک تیز سکائی و اقوام دیگر آرایی است که نوک کلاه در هر یک کوتاهتر یا بلندتر است). در تخت جمشید برخی طوایق که پوشاک مادی به تن دارند باشلق نیز دارند و برای پارسیها- هخامنشی نیز آن را ساختهاند، ولی در نقوش آشوری که مادها را نقش کردهاند با مویی که نواری بر آن بستهاند ساختهاند.
با مقایسه مادهای نقش آشوری باشوشیها، این اندیشه تقویت میشود که (این کسان نباید از مادهای اصلی باشند، بلکه میباید از مادهای تابع و جزو اتحادیه ماد بوده باشند)؛ زیرا با توجه به نوشته ایگور دیاکونف که در این باره بررسیهای جالب دارد و مادها را (به اتکاء تحقیقات دقیق شخصی و نوشتههای هرودوت) مرکب از اتحادیههایی میداند (که غیر مادی اصلی نیز در آن شرکت داشتهاند) میتوان دانست که این مادهای معرفی شده در نقوش آشوری نظر به شباهت آرایش موی سر آنها به پارتیها و شوشیها، باید از مادهای متحد باشند.
دیاکونف درباره اتحادیه مادها برحسب بررسیهای جامع خود، توضیحی جالب دارد و نوشته است: در آغاز هزاره اول پیش از میلاد، قبیله ماننا (که مرکز دولت آنها در جلگه جنوبی دریاچه رضائیه در آذربایجان کنونی بوده است) در آن زمان که یکی از کوچکترین تشکیلات دولتی لولویی و گوتی بود و بعدها مقام اول را در میان لولوییها و گوتیها احراز کرد جدا از اتحادیه قبایل ماد وجود داشت.
در اینکه کدامیک از قبایل جزو اتحادیه ماد بودهاند (با توجه به اینکه همه قبایل جزو اتحادیه مزبور نبودهاند، و به همین سبب آشوریها برخی از ایشان را به نام ماد «مادای» نمیخوانند) باد به هرودوت متوسل شویم. او میگوید: مادها به شش قبیله تقسیم شده بودند (بوسیان، پارتاکنیان، استروخانیان، اریزانتیان، بودیان و مغها). از میان اینها نام قبلیه پارتاکنیان و استروخاتیان واریزانتیان اشتقاق روشنی از ریشه ایرانی است و اریزانتی ظاهراً باید کلمه ایرانی اریزانتو یا قبیله آریاییها باشد.
مهری از مادها (از لحاظ کلاه) جلب نظر میکند و آن بر سر سوار مادیاست و کلاهی بلند با نوک متمایل به جلو است و نواری بر دور لبه کلاه بسته است که دنباله آن آویزان است. این یادآور کلاه یک شاهزاده کوشانی (افغانستان) است.
کلاه مادهای تخت جمشید که کلگی آنها اندکی برآمده و متمایل به جلو دارد، از لحاظ طرح اولیه، یادآور نوع کلاه مادی و کوتاه شده اینها، به نظر میرسد.
نکته دیگری که درباره پوشاک مادها میتوان ذکر کرد، آرایش ظاهر پیراهن یا شلوار آنهاست که در دو نقش مهر نمایان است و چنان طرحی را که در نقوش تخت جمشید نمیبینیم. در یکی از مهرها، مردی مادی در حال جنگ با بیگانهای است (نوشتهاند که یونانی است) بر دامن پیراهن او، دو راسته طرح عمودی وجود دارد که باید نوار تزئینی باشد.
مهر دیگر، مردی را در حال شکار گراز نشان میدهد و اسب این مرد در پشت سرش نقش شده است. این مرد، پیراهنی به تن دارد که از بالا به پایین طرح عمومی چند خطی بر آن نقش است و کمربندی نیز بر میانش بسته است. این نوارهای تزئینی، یادآور نوارهای تزئینی بر لباس تیرانداز ماننائی (پیشینیان مادها) است که بعدها پوشاک پارتها نیز به نحوی دیگر از این نوع تزئینات برخوردار گردیدهاند.
بهعلاوه، در دو طرح ورقه طلا در شکلهای همین تزئینات نواری بر جلوی پیراهن و دوره دامن آنها نقش شده است. در ادامه دسته ترکهای را به دست راست دارد، نوارهای تزئینی پیراهنش (با توجه به برخی جای طرحها) زیکزاکها و نقشهای سه گوشی را نشان میدهد که در قسمتهای دیگر طرح نقشههای سه گوشی این چنین واضح نیست و بیشتر به خطور موازی نزدیک است و به نظر میرسد که این کار از روی عجله حکاک در حین حکاکی پیش آمده باشد، زیرا چون با نقش دیگر نظیر آن که به دست راست ظرفی دارد مقایسه میشود نوار دامن او نقشهای سه گوشی را به روشنی نشان میدهد (و همچنین بر راستای شلوار او نقشهای سه گوشی طراحی شده است) و این میرساند که نوارهای مزین به سه گوشیهای الوان سبز و سفید زنان و مردان هخامنشی از این نقوش تزئینی برگرفته شده است، و نشان این است که مادها لباسهای منقوش و مزین داشتهاند و آنچه در این باره نوشتهاند درست است. چنان که در طرح شلوار دیده میشود سه مرغ را چنان نقش کردهاند که پهنا و بلندی ساق را تا حوالی زانو پوشانده است. طرح این شلوار در جلد دوم کتاب یوپ (صفحه 683) چاپ توکیو در مبحث پارچههای عهد ساسانیان، به نحو دیگری است و چنان است که بر روی نوارهای تزئینی آن به جای نقشهای سهگوشی، گردیهایی را طرح کردهاند و بهعلاوه، دنبالهای از دامن بر پشت زانو نقش است که یادآور دنباله دامن چین دار هخامنشیان است که در اینجا کوتاه شده بوده است.
برای شناختن چگونگی و درستی طرح با مشخصاتی که در این کتاب فراهم بود لازم آمد که با موزه بریتانیا مکاتبه شود. مسئولان موزه محبت کرده دو قطعه عکس بسیار روشن و خوانا برای اینجانب فرستادند. چون مقایسه کردم تفاوتی فاحش دریافته! زیر گریهای نقش یوپ با دنباله کوتاه بر پشت زانو (که اندیشه را به داشتن دامن چین دار کوتاه هدایت میکرد) به کلی درگونه شد و چنان که دیده میشود، دنباله پیراهنی مادی است که به جای داشتن نقوش گرد نقشهای سه گوشی دارد و بهعلاوه نظیر پیراهن سغدیها است که بخش جلوی دامن کوتاه و عقب بلند است و برش شیبدار از جلو به عقب دارد.