روزی که کلاه سرمان رفت
جامه پوش: پارسال توی همین تیمچه جلوی روی مردم یک پاسبان یخه عمویم را گرفت که چرا کلاه لبهدار سر نگذاشته و تا عبایش را پاره نکرد، دست از او بر نداشت. هیچ یادم نمیرود که آن روز رنگ عمو مثل گچ سفید شده بود و هی از آبرو حرف میزد و خدا و پیغمبر را شفیع میآورد. اما یارو دستش را انداخت توی سوراخ جاآستین عبا و سرتاسر جرش داد و مچالهاش کرد و انداخت و رفت.
این روایت را جلال آلاحمد در قصه «جشن فرخنده» که در کتاب «پنج داستان» چاپ شده، درباره بازتابهای تصمیم رضاشاه مبنی بر تحمیل استفاده مردان از کلاه لبهدار به جای پوششهای سنتی پیشین نقل میکند.
در نظامنامه متحدالشکل نمودن البسه برای شهر و قصبات چنین آمده است: «لباس متحدالشکل که موسوم به لباس پهلوی خواهد بود عبارت است از: کلاه پهلوی و اقسام لباس کوتاه اعم از نیمتنه (یقه عربی یا یقهبرگردان) و پیراهن و غیره و شلوار اعم از بلند یا کوتاه یا مچ پیچدار».
در اسناد حکومتی آمده است که حکومت رضاشاه این سیاست را «وسیلهای جهت تولید حس یکجهتی و اتحاد قلبی عموم افراد مملکت و رفع یکی از عوامل اختلاف و تشتت بین افراد» میدانسته است همان رؤیایی که بعد از سفر اماناللهخان – پادشاه افغانستان – همراه با همسر بیحجابش، ثریا به طهران و بعدتر سفر رضاشاه به ترکیه مدرنشده به میزبانی آتاتورک، در ذهن او بیش از پیش بالوپر گرفته بود.
ماجرا از این قرار است که روزی رضاشاه هیات دولت را احضار کرد و درباره لزوم استفاده از کلاه شاپو به جای کلاه لبهدار، این سخنان را به زبان آورد: «ما باید صورتا و سنتا غربی بشویم و باید در قدم اول کلاهها تبدیل به شاپو بشود و پسفردا که افتتاح مجلس شوراست همه باید با شاپو حاضر شوند و در مجالس کلاه را به عادت غربیها باید بردارند و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامه مردم دفعتاً مشکل است اقدام نمایند شما وزرا و معاونین باید پیشقدم بشوید.»
سال ۱۳۰۸ عکس مربوط به آقایان هوشنگ و شیخ علی ستایش، طهماسب و پرویز احمدی
پیشقراولی کلاهشاپو (پهلوی)
تبدیل کلاه پهلوی به کلاه شاپو صرفاً جهت حفظ کارگران از گرمای آفتاب بوده است، کلاه شاپو، اگرچه در سال 1306 برای مردان اجباری شد و الزام به استفاده از آن، در سال 1307 به تصویب مجلس رسید، از سال 1296 در برخی از شهرهای بزرگ و ادارات استفاده میشد. البته پوشیدن آن در همان زمان که استفاده از آن اجباری نبود، با مخالفت ها و اعتراض هایی همراه شد تا جایی که برخی از دولتمردان از جمله محسن صدر، معاونت وزارت دادگستری وقت، به دلیل معمم بودن با آن مخالفت کرد؛ زیرا این مسئله را مغایر با فرهنگ ایرانی و اسلامی خود میپنداشت.
با کمی تأمل در اقدامات فرهنگی و اجتماعی رضاشاه مشخص میشود که طرح یکسانسازی لباس و شروع این طرح با اجباری کردن کلاه شاپو یک حرکت نسبتا گام به گام بود، در واقع باید گفت وی بر این باور بود که یکی از دلایل عقبافتادگی ایران در نوع پوشش و لباس های ایرانیان نهفته است.
پایان تلخ
شاه در این مسیر به قدری جدی بود که برای کسانی که کلاه شاپو به سر نمیگذاشتند و از لباس های متحدالشکل استفاده نمیکردند مجازات های نسبتا شدیدی در نظر گرفته بود. تمامی این اقدامات زمینهای بود برای اجرای تصمیم بسیار پرخطر شاه که با عنوان کشف حجاب بانوان مطرح شد.
برنامههای رضاشاه در این حوزه نه تنها مفید واقع نشد، بلکه موج مخالفت ها و دشمنی ها با وی را در سراسر کشور بیش از پیش افزایش داد. در این میان، شدت عمل مردم مذهبی مشهد نسبت به تصمیمهای اتخاذشده و اعتراض های آنها به حادثه تأسفبار مسجد گوهرشاد منجر شد.
در نهایت باید گفت که بحث یکسانسازی لباس و کشف حجاب یکی از مهمترین عوامل کاهش مقبولیت رضاشاه و افزایش مخالفان وی نزد مردم بود.
منبع: تاریخ اسناد ملی ایران