تلاش برای خلق مفاهیم جدید در صنعت مد
جامه پوش: این ماجرا تا حدودی مرتبط با تمامی گرایشهای حوزه مدیریت است؛ برخی مفاهیم بهخوبی رشد میکنند و همواره مورد نظر مفسران هستند اما برخی دیگر خیلی زود جای خود را به مدلهای جایگزین میدهند.
چنین ویژگی بهوضوح در عرصه مدیریت مد به چشم میخورد؛ هم با توجه به عمر کوتاه آن در قیاس با دیگر عرصههای مدیریتی و هم بر اساس چالشهای روششناختی بسیاری که فعالان در این هنر و صنعت با آن دستبهگریبان هستند.
تئوری مدیریت مد، یک حوزه تحقیقاتی رو به رشد در عرصه مطالعات مدیریت است و بررسیها نشان میدهد راه بسیار دشواری برای تسلط بر این بخش و درک چرایی بسیاری از موضوعات وجود دارد.
آنهایی که در صنعت مد مشغول به فعالیت هستند بهخوبی با نقاط کور و مبهم این عرصه آشنایند؛ پرسش درباره چگونگی و علل ایجاد ترندهای فراگیر تا مدیریتهای درونسازمانی بهمنظور هماهنگی میان تخصصهای مختلف با ایجاد یک چرخه سالم و بدون حاشیه.
«مدیریت مد» بهعنوان یک موضوع تحقیق مهم در اوایل دهه 1990 مطرح شد و از همان بدو شکلگیری کلمات کلیدی بسیاری را در برگرفت حالآنکه کلمات از محبوبیت بالایی برخوردار بودند و طیف وسیعی از جامعه میتوانستند درباره آنها اظهارنظر کنند.
آن زمان، مدیریت مد به فرآیندهایی اطلاق میشد که سهم بزرگی در معرفی الگوهای سبک زندگی ازجمله پوشش داشته و در ادامه موضوع مدیریتِ مدِ روز، یک زیرمجموعه بسیار مهم از یک کل را تشکیل داد. در ادامه، چگونگی ایجاد موج علاقه در میان مخاطبان مطرح شد و اندکی پس از معرفی روشهای نوین در این بخش، مهندسی فرایند کسبوکار مبتنی بر تبلیغات متمرکز بر نامهای تجاری بهطورجدی موردتوجه صاحبان برند قرار گرفت.
به طور کلی، کلیدواژههای این صنعت، ستون فقرات آن هستند و ساختن نامهای تجاری در این قلمرو گسترده نیازمند مجهز شدن به دانش مدیریتی است. به بیان ساده، مدیریت مد با همین کلمات ساده سر و کار دارد چرا که مد یک تجارت است و تجارت بدون مدیریت واژگان تخصصی معنا ندارد.
به هر تقدیر بازیگران جریان هدایت و انتشار مد با تکیهبر سیر تحول سایر علوم و صنایع وابسته همچنان در تلاشند با درک جنبههای کلان سبک زندگی در کشورهای مختلف، ضمن ایجاد فرصتهای سرمایهگذاری با چشمانداز کاهش خلأهای پژوهشی، بتوانند به گفتمانی عمومی در این عرصه جهانی دست یابند.