امپراطوری چین و هندوستان بر صنعت نساجی
جامه پوش: تاریخچه تجارت منسوجات بین سال های ۱۴۵۰ تا ۱۸۰۰ متشکل از دورهای ظهور و توسعه به هم وابسته است که عبارتند از ظهور تدریجی بازار جهانی منسوجات؛ تقاضای متغیر برای منسوجات و نوآوری در تولید. مسلماً معیار ارزیابی و هدف هر کدام از این دوره ها محدود کننده بوده است.
در سال ۱۷۵۰ همانند سال ۱۴۵۰، صنایع نساجی محلی و منطقه ای که با تکیه به روش های سنتی تولید، نیازهای یک بازار نسبتاً پایدار و محدود را تامین می کردند، بزرگترین تامین کننده پوشاک مصرفی در سراسر جهان بودند؛ در حالیکه همچنان ابریشم و پنبه های تولید شده در آسیا بر تجارت بین المللی نساجی حکمرانی می کردند. با این حال مثل همیشه، تغییرات واقعی در سیستم های بزرگ اقتصادی، از عواملی که باعث ایجاد این تغییرات می شوند، جا ماندند.
به همین دلیل در این مطلب به تحولات تجاری صنعت نساجی که به مصرف کنندگان، بازارها، متخصصان تجاری و سیستم های تولیدی کمک کرده، و امکان توسعه سریع صنعت نساجی اروپا در قرن هجدهم و زمینه برای تسلط بر این صنعت بعد از قرن هجدهم را فراهم نموده است، می پردازد.
بازار جهانی منسوجات
در آغاز دوره ظهور تدریجی بازار جهانی منسوجات، حجم تجارت منطقه ای و بین المللی در صنعت نساجی قابل توجه بوده است. امپراطوری های مینگ در چین و گورکانی در هندوستان به وضوح جهان را رهبری می کردند، زیرا هر دو دارای حوزه های تخصصی در زمینه تولید ابریشم و پنبه در مقیاس قابل توجهی بودند که به راحتی می توانستند نیازهای طبقه متوسط و نخبگان جامعه را در امپراطوری خودشان تامین کنند؛ در ضمن هر دو کشور به واسطه این پتانسیل و تجارت گسترده صادراتی خود (ابریشم توسط چین و پنبه توسط هندوستان) به کشورهای جنوب شرق و جنوب غرب آسیا، نیازهای یک بازار تجاری نوپا را نیز تأمین می کردند.
در آن دوره صنایع تولید پشم و لینن اروپا به خوبی توسعه پیدا نکرده بودند، زیرا بیشتر آنها فقط نیاز بازارهای ملی و منطقه ای را برطرف می نمودند؛ با این وجود پشم های ظریف تولید شده در منطقه فلاندرز (بخشی از شمال خاوری فرانسه و جنوب بلژیک امروزی) و ایتالیا به سراسر قاره اروپا و بخشی از آنها به مشرق زمین نیز صادر می شدند.
می توان ردپای گسترش بازار جهانی منسوجات را در تلاش های اروپاییان برای برقراری تجارت مستقیم با آسیا جستجو کرد. این روند تجاری در اواخر قرن پانزدهم توسط پرتغالی ها آغاز شد و پس از قرن شانزدهم با تسلط فزاینده هلندی ها و سپس انگلیسی ها، گسترش پیدا کرد.
اروپاییان به دنبال کالاهای تجملاتی مشرق زمین مثل ادویه جات، ابریشم و سرامیک بودند، و حضور آنها در آسیا باعث شد تا مسیرهای احتمالی که رسیدن ابریشم چینی به بازارهای اروپا را ممکن می کردند، توسعه پیدا کنند. با این حال از آنجاییکه پنبه های تولید شده در کرانه کورومندل (Coromandel Coast) از معدود فرآورده های کشاورزی بودند که از جنوب شرق آسیا خریداری می شدند، لذا اروپایی ها نیز وارد تجارت پنبه گردیدند و همین امر منجر به گسترش بازار پارچه های هندی شد.
در آفریقا بازار تجارت پارچه های پنبه ای گجرات (Gujarat) حتی قبل از اینکه تجارت در سواحل آفریقای شرقی توسعه پیدا کند، بسیار قابل توجه و مهم بود، اما اروپاییان با خرید پنبه برای رشد سریع تجارت برده در آفریقای جنوبی، آن بازار را گسترش دادند. تقریباً از اواسط قرن هفدهم میلادی دومین بازار جدید برای پنبه های هندی در اروپا شکل گرفت و باعث به وجود آمدن «جنون پارچه چلوار» و تلاش های بعدی (سده 1700) برای حمایت از صنایع نوپای تولید پنبه و شالوده های اصلی صنعت نساجی اروپا که همانا صنایع تولید پشم و لنین بودند، شد.
توسعه بازارها در کنار مشارکت اروپاییان در تجارت پنبه های هندی، رشد اقتصادی منطقه اقیانوس اطلس را موجب گردید. تجارت منطقه اقیانوس اطلس که به واسطه شبکه های تجاری چند بعدی پیچیده تعریف می شد، به دلیل تحولات سریع اقتصادی که در قرن هجدهم شتاب ویژه ای گرفت، به طور فزاینده ای مورد توجه صنعت نساجی اروپا واقع شد. دو اقتصاد بزرگ برده داری در مناطق استوایی و جوامع مهاجر ساکن در مناطق معتدل به شدت مصرف کننده کالاهای تولیدی صنایع اروپایی شدند که منسوجات بخش مهمی از این کالاها را تشکیل می دادند.
مثلا مستعمرات انگلیس در آمریکای شمالی در سال ۱۷۰۰ تنها ۴% از صادرات منسوجات پشمی بریتانیا را مصرف می کردند، اما این نسبت تا سال ۱۷۷۰ به ۱۶% افزایش یافت که این روند افزایشی حتی بعد از مستقل شدن مستعمرات با وجود اینکه سیستم حمایتی پشت سر این روند کاملاً از بین رفته بود، ادامه پیدا کرد. چنین آمارهایی نمی تواند اندازه بازار داخلی یا میزان تولیدات محلی مستعمرات را اندازه گیری کند، اما آنها می توانند نشان دهند که چگونه اقتصاد اقیانوس اطلس باعث افزایش تقاضای متمرکز برای منسوجاتی شد که تولید کنندگان و بازرگانان خواهان برآورده کردن آن بودند.
تقاضا و مد
رشد تقاضای کلی برای منسوجات در بازارهای جهانی، تا حدودی تابعی از رشد جمعیت بود؛ اما رشد تخصصی سازی تلاش های اقتصادی در خانوارها، مناطق، مستعمرات و کشورها بسیار قابل توجه و جالب بود، چون به شکلی بسیار ساده باعث پیشی گرفتن تعداد مصرف کنندگان از تولید کنندگان شد.
روند تخصصی سازی اقتصاد که یک عنصر اساسی در هر سیستم تجاری محسوب می شود، در کلیت تجارت جهانی منسوجات در این دوره کاملاً مشهود بود که نمونه های آن را می توان در تولید کنندگان فلفل جزایر مولوکاس اندونزی، و کشاورزان بازار محور در چین و هند جستجو کرد. با این حال، شتاب این پدیده در اروپا بیشتر مشخص شد.
به نظر می رسد که بین سال های ۱۴۵۰ تا ۱۸۰۰، بازیگران اقتصادی نیاز خود به منسوجات را از طریق خرید در بازارهای بین المللی برآورده می کردند و کاری به تولیدات داخلی نداشتند. در واقع اثر انباشته، گسترشی در عمق اجتماعی بازارها برای منسوجات در اروپا بود؛ این روش، تخصصی سازی بیشتر در سیستم های تولید و بازاریابی جهت برآورده کردن تقاضا را ترغیب می کرد.
در همین رابطه بخوانید:
- نساجی دوره قاجار و زنان قجری؛ از مجالس رزم و بزم تا شکارگاه
- پارچه هایی که از انبار کاخ گلستان به سلطنت مرمر رسیدند
- پوشاک ایرانیان در گفتههای شاگردان سقراط
همچنین از زمانیکه مد به یک نیروی اقتصادی بزرگ تبدیل شد، در ویژگی های تقاضا بین سال های ۱۴۵۰ تا ۱۸۰۰ تغییرات مهمی به وقوع پیوست. ظهور «پرده های جدید» در اروپا از قرن پانزدهم میلادی مویدی است بر اینکه چگونه تغییر سلایق مصرف کننده می تواند تجارت را تغییر دهد.
تارهای این پارچه های جدید به جای اینکه از نخ پشمی (الیاف کاردی) باشند از کاموا (پشم شانه خورده) درست شده بودند و در طیف گسترده ای از وزن و قیمت گرفته تا الگو و پرداخت کاری به بازار عرضه می شدند. خاستگاه این پارچه ها فلاندرز بود، اما به سرعت در هلند و انگلیس پرطرفدار شدند. البته روند انتشار آنها به واسطه وجود مهاجران صنعتگر ماهری که از جنگ و آزار و اذیت های مذهبی فرار کرده بودند، تسریع شد. در طول قرن شانزدهم، تجارت اروپا بیشتر بر روی پارچه های پشمی سنگین و گران قیمت متمرکز بود، زیرا سلیقه مصرف کنندگان اروپایی به سمت این منسوجات گرایش پیدا کرده بود.
دومین مثال از تاثیر مد بر بازار جهانی منسوجات را می توان به ظهور پارچه های پنبه ای هندی در اروپا نسبت داد. این البسه های نخی چاپی یا مصور با الگوهایی مزین شده بودند که نقوش پارچه های گرانقیمت و معتبر چینی را نشان می دادند و به گونه ای قیمت گذاری گردیده بودند که زنان و مردان طبقه متوسط جامعه امکان خرید و استفاده از آنها را داشتند.
محبوبیت این پارچه به اندازه ای بود که حتی بسته شدن بازارهای اروپایی بر روی آنها، ریشه تمایل مردم به خرید این پارچه ها را نخشکاند، زیرا اروپاییان این پارچه ها را به دلیل ماندگاری بالا، ظاهر عالی، قیمت مناسب و جدید بودن آنها خریداری می کردند. هدف اروپاییان از این سیاست موازنه اقتصادی، توسعه صنعت نساجی خودشان بود. به همین دلیل تولید پنبه در چندین کشور اروپایی رشد بی سابقه ای را تجربه کرد و تولید کنندگان اروپایی منسوجات کتانی و پشمی، خط تولید خودشان را توسعه دادند تا بتوانند الیاف ترکیبی را تولید کنند.
این الیاف مجموعه ای پیچیده از ترکیبات متفاوت بودند و هدف از تولید آنها، ساخت پارچه هایی با طرح های بازار پسند (مشابه طرح پارچه های هندی) و جلب توجه مصرف کنندگان به خود بود. اما از آنجاییکه مصرف کنندگان تابع مد همیشه بیشتر از آنچه که واقعاً نیاز دارند خرید می کنند، اهمیت این مد ترکیبی روز به روز افزایش پیدا کرد و همین موضوع باعث افزایش تقاضای کلی برای منسوجات گردید.
صنعت مد علاوه بر افزایش تقاضا، از جنبه دیگری نیز حائز اهمیت بود؛ زیرا وجود مد به روابط بسیار نزدیک بین تولید کننده و مصرف کننده وابسته است، به همین دلیل منسوجات باید مطابق با خواست مصرف کنندگان تولید می شدند و اغلب باید سریعاً مطابق با استانداردهای قیمت، کیفیت، رنگ و طرح تغییر می کردند. مثلا تولیدکنندگان و طراحان پارچه چلوار هندی باید به گونه ای طرح های سنتی این پارچه ها را اصلاح می کردند تا آنها را مطابق با سلیقه اروپاییان در آوردند، زیرا آنها می خواستند تا این پارچه های مرموز، «چینی» به نظر برسند.
تولید کنندگان منسوجات اروپایی هم دقیقاً با چالش مشابهی روبرو شدند، زیرا آنها می خواستند تا منسوجات تولیدی خودشان را به بومیان آفریقا و آمریکا یا بازارهای جدید در داخل اروپا بفروشند. آنها به دلیل اشراف اطلاعاتی زیادی که بر اطلاعات طراحی، تجارت و تولید داشتند (این اطلاعات نقشی محوری در تولید و تبادل ایفا می کردند)، توانستند بخش بزرگی از تجارت بین الملل را در دست بگیرند. این روند تا اواسط این دوره هم ادامه پیدا کرد و توانست بر تسلط نوظهور غرب بر تجارت جهانی نساجی کمک زیادی کند.
نوآوری در تولید
در دوران قبل از قرن هفدهم، نوآوری هایی تدریجی در تکنیک های تولید و سازماندهی وجود داشته است. اختراع قالب جوراب های ساق بلند زنانه و ماسوره های ابریشم تابی از جمله این نوآوری ها بوده، اما تأثیر این ماشین های اولیه محدود بوده است. تغییرات ساختاری در اوایل این دوره تأثیر مهمی بجا گذاشته است که مهمترین آنها افول صنایع نساجی شهری قرون وسطایی اروپا بین سال های ۱۴۵۰ تا ۱۶۵۰ و ظهور مراکز جدید صنعتی در فلاندرز، شمال فرانسه و از همه مهمتر انگلستان بود.
اگر چه عملیات های بازرگانی و پرداخت کاری این صنایع جدید هنوز هم در شهرها صورت می گرفت، اما تولید واقعی پارچه معمولاً در مناطق روستایی انجام می شد و زنان و بچه ها نیروهای اصلی کار این صنایع محسوب می شدند. در واقع انحطاط سیستم های تولید شهری در اروپا تا حدی ناشی از هزینه های بالای نیروی کار شهری و ناکارآمدی مقررات صنفی بود؛ در ضمن واضح است که تولید روستایی بهتر می توانست با افزایش تنوع و حجم کالاهایی که تجار برای فروش محصولات در بازارهای رو به رشد به دنبال آن بودند، سازگار شود.
توسعه صنایع روستایی توسط صنعتگران مستقل یا نیمه مستقل با استفاده از نیروی کار خانوادگی، سیستم های تولید منسوجات اروپایی را شبیه به سیستم های تولید چین و هند در دوره های قبل کرده بود؛ هر چند که در این دوره هیچگاه تولیدات اروپایی نتوانستند از نظر قیمت و کیفیت به پای تولیدات آسیایی برسند.
با این حال با وجود اینکه شیوه های تولیدی آسیا و اروپا تا قرن هفدهم کاملاً مشابه هم بودند، اما آنها به شیوه هایی کاملاً متفاوت به سرعت پرشتاب رشد اقتصادی در قرن هجدهم، واکنش نشان دادند. شواهد اندکی وجود دارد که توسعه یا تغییر تقاضای جهانی برای منسوجات را به تأثیر زیاد بر ساختار تولید در چین و هند مربوط کند.
مثلا شرکت های تجاری اروپایی در هند برای اطمینان از اینکه نوع، قیمت، رنگ و الگوی پارچه های تولیدی آنها مطابق با خواسته ها باشد، سعی می کردند تا کنترل زیادی بر روند تولید داشته باشند؛ اما هرگز این کار را در مقیاسی گسترده انجام نمی دادند تا بتوانند تغییراتی اساسی ایجاد کنند. در مقابل روش های تولید نساجی در اروپا به ویژه در نیمه دوم قرن به سرعت توسعه پیدا کرد.
بدون شک از مهمترین نوآوری های صنعت نساجی در این دوره می توان به تولید ماشین ریسندگی جنی (یک نوع ماشین نخ ریسی قدیمی با چندین دوک) توسط هارگریوز (Hargreaves) در سال 1764، ماشین ریسندگی آبی توسط ارکرایت (Arkwright) در سال 1769 و ماشین ریسندگی میول توسط کرامپتون (Crompton) در سال 1779 اشاره کرد.
همچنین در مواردی، تغییرات کمتر شناخته شده ای در تکنولوژی پرداخت نهایی به وجود آمده که قابلیت چاپ الگوها روی پارچه های نخی و کتانی و تکنیک های جدید پرس و برش پارچه های پشمی از جمله این موارد است. در ضمن این نوآوری های ایجاد گردیده در تکنولوژی تولید باعث به وجود آمدن تغییراتی در سازماندهی روند تولید شده و همین موضوع سبب گردیده تا تولید کارخانه ای در قرن نوزدهم به اوج برسد.
با این حال سطح اختراعات فردی در یک زمینه بزرگتر باید به عنوان یک پاسخ گسترده توسط کارآفرینان اروپایی جهت رشد و تغییر بازارهای جهانی برای منسوجات در قرن هجدهم در نظر گرفته شود.
منبع: encyclopedia